⭐️ سرنوشت سالک پرسه زدن در بیکرانگی است. او فقط گهگاهی به زندگی نامعمول معمولی نام گرفته وارد میشود. آن هم اگر بخواهد. سیر در بیکرانگی مشی زندگی اوست. چنین سالکی شبیه هیچ کس نیست جز خود بیکرانگی. همواره پر از انرژی است اما از آن سر در نمیآورد. پر از آگاهی زنده است اما نمیداند چرا و چگونه. میبیند اما نه آنچه را که دیگران میبینند. میشنود اما نه سر و صداهای صد من یک غاز را. او با بیکرانگی است اما هیچ تعریفی برای آن ندارد. با آن زندگی میکند اما نه بصورت دوگانه. او کارهای شگفت میتواند اما نمیداند که چگونه میتواند. چه بیکرانه او را بلعیده است و او از اینکه مأکول مطلق بینهایت است همواره مسرور و شادمان است.
مسعود ریاعی