بهترین تفسیر، تفسیری بر اساس سکوت و پذیرش است. عملِ زنده است. یک سلوک تسلیم وار است. قال نیست، حال است. زیرا قرآن یک کتاب اسراری است. ریشه در اسرار دارد. و اسرار را نمی توان رمز گشایی کرد، رمز چیز دیگری است. رمز از جنس اسرار نیست. اسرار را باید همانگونه که هست، پذیرفت و در فضایشان شناور شد. این چنین تفسیری، یک عمل زنده است، شناوری در ناشناخته است و این شناوری، با ایمان تو به ظهور می رسد و بارز می شود. برخی می گویند؛ اول باید بدانم و بعد ایمان بیاورم! خیر، این را ایمان نمی گویند. زیرا اگر چیزی را بدانی دیگر نیازی به ایمان ندارد، زیرا می دانی! ایمان بر اساس غیب و نادیدنی شکل می گیرد، نه بر اساس دانایی های ذهنی. “ایمان، یعنی پذیرش ناشناختنی”. و نکته ی اسراری همین است؛ “ایمان می آورم تا بدانم، نه اینکه اگر بدانم ایمان می آورم!”. و این دانستن، این آگاهی اعجاب انگیز، تنها با سلوک و در “حال” اتفاق می افتد، و از آنِ اهل دل، یعنی تسلیم شدگان است. وقتی این اتفاق بیفتد، وقتی چنین کیفیتی حاصل شود، هر آیه ای در هر زمان و هر موقعیتی، نوری زنده و آگاهی بخش از خود متجلّی خواهد نمود که لزوماً همان نور پیشین نیست. زیرا زنده است و در تجلّی تکرار نیست.
و اما سطحی ترین تفسیر، تفسیری است که بر اساس پیش داوری ها و برداشتهای ذهنی است. تفسیری است که همواره برای هر آیه بدنبال یک توجیه به ظاهر علمی می گردد. اصحاب ذهن، بیشتر اهل اینگونه تفاسیرند. دوست دارند هر آیه ای را هر جور که شده و با هر توجیهی که هست، ذهن پذیرش کنند، ذهن پسندش کنند. آن هم پسندِ ذهنِ تاریک بشری! پس به ناچار باید محدودش کنند و از اسرار بیندازند، تا با اندک معلوماتشان، سازگار شود! اینها نمی دانند که با این کارشان، یک کتاب سترگ اسراری را، از آگاهیهای شگفت خالی کرده اند و از حَیِّز انتفاع انداخته اند. اینگونه تفاسیر بیشتر بر اساس پیش ذهنی ها و برداشت هایشان شکل گرفته است. و برداشت های ذهنی این و آن لزوماً آن چیزی نیست که در کلام حق است.
مسعود ریاعی