
“قسمت و سرنوشت”
آذر 23, 1404⭐️ آنگاه که کنار صخره نشستند جوان رو به پیر کرد و گفت: مرا پندی ده که در این روزگاران تاریک روحم را آرامش بخشد و نگاهم را پاکیزه گرداند.
چوپان پیر که بیخواهشی و بیآرزویی از نگاهش میبارید پس از لحظاتی سکوت، محکم و بیتردید گفت: جذب چیزی نشو. زندگی کن اما مجذوب چیزی نباش. جذب شدن، بلعیده شدن است. بلعیده نشو. نه مجذوب مادیات شو، نه جذب نظریهبافیها شو، نه جذب مکتب و دار و دستهای شو، و نه حتی مجذوب و مقهور قدرتنماییها و نمایشهای معنوی باش… اگر میخواهی سر به سلامت بری، از همهٔ اینها و جز اینها آزاد باش. از درون رها باش. در این روزگاران مقهور هیچکس و هیچچیز نشو. و یادت باشد که ریسمان نجات خدا برای چنین کسی پایین میافتد. این راز گذر از این دورهٔ تاریک و صعبالعبور است. هشیارانه زندگی کن بیآنکه از درون مجذوب و مقهور چیزی باشی.
بر گرفته از حکایات چوپان پیر
مسعود ریاعی




