
“تعلیم حق”
آگوست 16, 2025
“تشبّه به خدا”
آگوست 16, 2025⭐️ جوان جویای رهایی رو به چوپان پیر کرد و گفت: وقتی با شما هستم آرامشی شگرف دارم و جهان نیز دگر همان جهان بستهٔ گذشته نیست، مگر چه اتفاقی افتاده است؟!
چوپان پیر خندید و گفت: زیرا کوزهات شکسته است! (دوباره میخندد) آن روز که با چند تن از دوستانت به نزدم آمدید و پندی عملی خواستید، به یاد داری؟! همانجا کوزههای ذهنیتان شکست. یادت هست! به هر کدامتان گفتم بروید و کاری بیدلیل انجام دهید! لطفا ساعتی منطق ذهنی گذشتهتان را کنار بگذارید! پس یکی باید میرفت و با لیوانش آب از نهر بر میداشت و دوباره آن را به نهر میریخت و مدام آن را تکرار میکرد! دیگری باید تکه سنگی را از کنار درختی بر میداشت و کنار درخت دیگری میگذاشت و دوباره آن را بجای اولش باز میگرداند! یکی باید زغالهای خیس شده را باد میزد و دوباره آب رویش می ریخت! و…
دوباره خندید و گفت: آن ذهن همچون کوزهٔ سر بسته شکست. آن ذهنی که دچار توهّم دانستگی بود، دچار منطق خلل ناپذیرش بود، شکست! شما بیآنکه بدانید از آن کوزهٔ خودساخته بیرون آمدید! بگذار برایت حکایتی بگویم؛ در روزگاران قدیم حکیمی بود حاذق و فهیم. در آن زمان کسی دچار مالیخولیا شده بود و تصور میکرد که همواره کوزهای بر سر دارد. گاه که میخواست از دَری عبور کند خم میشد تا مبادا کوزه آسیب ببیند! همهٔ اطباء آن زمان از معالجه او ناتوان شدند. خبر به حکیم حاذق رسید و گفت من او را معالجه کنم. پس او را نزد من آورید. آنگاه حکیم به دو تن از غلامانش گفت شما به پشت بام بروید و چون آن شخص متوهّم بیمار وارد حیاط شد، یکیتان سنگریزهای بر سر او زنید و دیگری کوزهای را از بالای بام به حیاط پرت کند تا بشکند!
و همین شد! و معالجه تمام! آن شخص متوهّم دانست که کوزهاش شکسته شده است و دیگر روی سرش نیست!
آری گاه قانون هماهنگی ایجاب میکند که توهّم را با توهّم درمان کنید!
بر گرفته از حکایات چوپان پیر
مسعود ریاعی