“در باب دوستی”
می 26, 2025
“وسوسهٔ هدایتگری را از ذهنت بیرون کن”
می 26, 2025⭐️ چوپان پیر تکه نان خشکی به سگش داد و آنگاه رو به جوان کرد و گفت: همانطور که انواع سگ داریم و انواع اسب داریم و انواع گاو و گوسفند، انواع موجوداتی دو پا تحت عنوان انسان هم داریم؛ این وادی را رتبههاست از غیر واقعی تا واقعیت تمام!
آدم آن است که در او دمیدهاند. دم دارد. دم الهی. ذریّهاش بنیآدماند و آنها نیز هنوز فیوضاتی از آن دم ازلی را در خود نهفته دارند. امروزه اهل مشاهده دانستهاند که آدم یکی نبوده و هر دوره از حیات آدم خود را داشته است.
انسان آن است که آنسان است. بهسان خالقش است. اُنس دارد و اُنس میگیرد. قابلیت تبدیل و شدن را به وفور دارد.
بشر آن است که در واژهاش شر دارد. ایجاد تضاد و امکان خشونت در او مستتر است. اهل تضاد و درگیری است. بنیبشر اگر بخواهند رستگار شوند باید در فرآیند ماجراهای زندگیشان شر وجودیشان را استحاله کرده و تسلیم خیر کنند.
أَنام آناناند که نوم دارند. خوابآلودهاند. در تاریکیِ نیام ذهنشان به سر میبرند. هنوز خود واقعیشان نیستند. یعنی هنوز بیدار نشدهاند و از حباب ذهنشان خارج نگشتهاند. بیدار که شوند پادشاهی خویش و مُلک خویش خواهنددید.
اِنس و اُناس آن رتبهاند که اهل نسیان و غفلت و فراموشیاند. به سادگی عهدشان را فراموش میکنند و به سادگی تسخیر دیگران میشوند. گاه بیآنکه بدانند همکار و عملهٔ شیاطین گشتهاند.
نسناس آناناند که خود را شبیه ناس میسازند. نیست ناس! از جنس مردم نیستند، لکن خود را آنطور جلوه میدهند. اصل اینان از جنس سایه و تاریکیاست.…
میبینی! جنگل موحش و شلوغ و در هم و بر همی است! ظاهراً همهٔ اینان شبیه به هماند! یک کله و دو دست و دو پا دارند. اما حکایت باطن و ریشهٔ وجودی هر کدامشان چیز دیگریست. و تو این راز مستتر را میتوانی از نوع زندگیشان، از نوع نگاه و عملکردشان، از امیال و آرمانهایشان به وضوح دریابی…
جوان حیرتزده پرسید: اینها را از کدام درس و مدرسهای دانستهای؟!
چوپان پیر برقی از نگاهش جهید و به آرامی گفت: از مدرسهٔ مشاهده!
و آنگاه برخاست و بسوی گوسفندان در حال چرایش رفت تا آن قوچی را که شاخهایش لابلای شاخههای درختچههای گز گیر کردهبود آزاد کند…
برگرفته از حکایتهای چوپان پیر
مسعود ریاعی