⭐️ اگر به یگانگی رَوی، تقسیم به دو نمیشوی. مشتّت و پراکنده نمیگردی. این جهان واحد است و “واحد” آن را اداره میکند. این یگانگی که میگویم همعرض نظریات دیگر نیست. بر فراز همهٔ آنهاست. در این یگانگی هیچگونه تضادی نیست. آن عین آرامش است. تضادها مربوط به دوگانگیهاست. در یگانگی عقیدهای وجود ندارد که بخواهد تضاد بیافریند. آنچه هست ایمان و یقین است. پذیرش و تسلیم است. ای دوست، نجاتدهندهٔ واقعی فهم یگانگی و برخورداری عملی از آن است. سالک با سلوکش، با مراقبهاش، به یگانگی میرود. و آنگاه همه چیز را در یک کل واحد میبیند. از آن پس هیچ آمد و شدی او را دگرگون نمیکند. کم و زیادها او را به گمراهی و بدفهمی نمی کشانند. داشتنها و نداشتنها او را زمینگیر نمیکنند. عقاید و باورهای رنگارنگ او را به بازی نمیگیرند. او با هیچکس و هیچچیز سر جنگ ندارد. سالک واصِل در صلح کل بسر میبرد. این یعنی مبارزهٔ سالک با نفسِ پر خواهشاش، با خودبزرگبینیهایش، جز برای رسیدن به کیفیت صلح کل نبوده و نیست. او اکنون در کیفیت یگانگی از درون آزاد شده است و کثرت بیرونی راهی جز تبعیت ندارد.
مسعود ریاعی