⭐️ آن خدایانی که پرستیده میشوند و آن شیاطینی که از آنها بیمناک میگردند همه از یک قماشاند و همگی در همینجا نزد خود شما زندگی میکنند. و چون مقهورشان گردید هر جا که بروید -و لو به خواب- آنها را با خود بردهاید. حتی اگر به پستوی خانههایتان پناه ببرید باز با شمایند و مدام در ذهنهایتان وِر میزنند و میترسانند و فرمان میرانند. زیرا شما آنها را در ذهنهایتان حمل میکنید. آنها سوار بر ذهن شمایند و هزاران سال است که از این سواریِ مجانی لذت میبرند. کیف میکنند. و دقیقاً از این روست که رهایتان نمیکنند. سالک حق کسی است که با شجاعت همهٔ آنها را با پس گردنی پیاده میکند و به دورشان میاندازد. آنها عمری است که سواری مجانی گرفتهاند. از درون فرمانروایی کردهاند و به ریش همه خندیدهاند. آن هم بیآنکه هزینهای پرداخت کنند. اکنون لحظهای است که تو به عنوان سالک حق آوارهشان کنی. نترسی و به صحرایشان افکنی. دربدرشان کنی. از شرّشان خلاص شوی. مُخلَص شوی. رها گردی. و به خود آیی و روی پای خودت بایستی. که غایت سلوک همین است. اگر سلوک منتج به چنین نتیجهای نشود بدان که آن خودْ یک بازی شیطان بوده است.
مسعود ریاعی