“حکایت”
جولای 7, 2022
“سیر از بالا به پایین”
جولای 7, 2022– … پس آن گاه که به فرمان استاد در فرو رفتگی آن صخره سنگی قرار گرفت، استاد آخرین رهنمودها را تقدیمش کرد و گفت: چون ذهن خودآگاهت را همانطور که بارها گفتم، خاموش کردی، و بدنبال فهم چیزی نبودی، و هر واژه و معنا و گفتگویی درونی را به دور انداختی، به مراقبهٔ عمیق وارد می شوی. در مراقبهٔ عمیق ابتدا وارد سیاهی می شوی. سیاه سیاه. در آنجا جز سیاهی چیزی نیست و تو هیچ درکی از این سیاهی نخواهی داشت. نترس. آنگاه همه چیز به آرامی سفید می شود. سفید سفید. اما باز تو هیچ درکی از آن نخواهی داشت. نترس. اگر طاقت بیاوری و از این عدم ادراک ها نترسی، آرام آرام رنگ ها و شکل های لطیفی پدید می آیند که هرگز در این دنیای زمخت ندیده ای. رنگ و شکل هایی زنده و هوشمند و سرشار از آگاهی. اما همه فاقد جسمیتِ سخت. آن حقایق موجودات و تمامی پدیده هاست. گویی قدم به ملکوت آسمانها و زمین نهاده ای. جایی که رنگ و شکل می بینی اما جسمیتِ سخت، نه. آن چه به آن ملکوت اطلاق می شود، چیزی نیست جز عالَم واسطه ای که خود برزخی میان عالَم معقول و عالَم محسوس جسمانی است. اگر سالکی به این کیفیت وارد شود و حال و هوای نیایش بیابد، دعایش بِلاشک بر اشیاء و پدیده های این جهان تاثیرگذار خواهد بود… پس چون دعا و گشت و گذارت تمام شد و خواستی به دنیای معمول بازگردی، فقط کافیست چند بار چشمانت را به سرعت در حدقه بچرخانی -چند بار در جهت عقربه های ساعت و چند بار خلاف آن- و از آن کیفیت خارج شوی…
استاد این گفت و خود به چابکی از صخره پایین آمد…
بر گرفته از؛
“ حکایت چوپانی که فقط یک گوسفند داشت”
مسعود ریاعی