
“رابطهٔ شعور با سرنوشت”
فوریه 20, 2022
” انواع کوره های کیمیاگری”
فوریه 20, 2022☆ سالیانی پیش از این، روزی از حُسن تصادف و به گاه بیابانگردی، یکی از عُقَلاء مجانین را دیدم و با شوق و ذوق مسافتی را با او همراه شدم. انسان با بصیرت و دلنشینی که سراپایش حاکی از لطافت و حقیقتی از جنس دگر بود. هنوز چند قدمی بیش نرفته بودیم که پرسید: می دانی چرا به ما عقلاء مجانین می گویند؟! پاسخم چیزی بیش از یک لبخند و نگاه محبت آمیز نبود. سکوت کردم. زیرا در آن حال خوش، طالب شنیدن بودم تا گفتن. نمیخواستم فرصت طلایی با او بودن را با حرف های مفت و بی پایه و اساس خودم از دست بدهم. آنگاه خودش به نرمی و متانت پاسخ داد: زیرا آنچه را که ما از هستی می دانیم درست بر عکس آن چیزی است که شما دریافته اید. مثلاً؛ شما خودتان و نیز آنچه که می بینید را ظاهر می پندارید، و باطن را به هر آن چیزی که نمی بینید و در پرده است، اطلاق می کنید. حال آنکه قضیه درست بر عکس است؛ این شمایید که در باطن اید، در بطن اید، در شکم هستی گرفتارید. و برای همین است که چشمانتان هیچ جا را درست نمی بیند. زیرا در اعماق باطن به دام افتاده اید! شما هنوز ظاهر را ندیده اید. از ظاهر بی خبرید. نمی دانید ظاهر به چه شکل و شمائل است. شما کجا ظاهر را دیده اید؟! بر خلاف تصورات بیجای تان، شما در ظاهر جهان زندگی نمی کنید، بلکه در باطن آن به سر میبرید. آنانی که در ظاهر جهان زندگی می کنند از چشمان شما ناپیدایند. شما آنها و شهر هایشان را نمی بینید. فلذا آنها را ارواح فرض می کنید حال آنکه این شمایید که برای آنها همچون اشباح نادیدنی و خوفناک هستید. هر از گاهی که چشم بصیرت سالکی گشوده می شود، او آن جهانِ ظاهر و پر تلألؤ را می بیند و اهالی آنجا نیز او را همچون شبحی می بینند، و نه وجودی کامل. زیرا آن که حتی چشم بصیرتش گشوده شده، هنوز در بطن است، در شکم است، در حجاب اندر حجاب است. هنوز زاده نشده است. تولد نیافته است. و تا وقتی که در باطن است، او را به تمامی در ظاهر راه نیست. خداوند در ظاهر است. البته در باطن هم هست اما در غیب است. تو خداوند را در ظاهر خواهی دید نه در باطن! در ظهور نه در غیب! خلاصه قضیه در عین پیچیدگی بسیار بسیط و ساده است! روزی که چشمانت گشوده شود در خواهی یافت که بسیار ساده و بسیط است! و البته گاه مُفَرّح و بسیار خنده دار. راستش را بخواهی؛ ما همه در باطن ایم، ظاهر کس دیگری است. گاه که این متوهّمانِ مغرورِ سر و سینه و شکم دار را می بینم بشدت خنده ام می گیرد. آنها فکر می کنند که در ظاهر هستی به سر میبرند حال آنکه در تاریکی های دل و روده ی آن در حال پیچ و تاب خوردن اند…
مسعود ریاعی