⭐️ انسان با “کل” راحت است. مطمئن است. و “کل”، نیرویی است زنده و آگاه که محیط بر همه چیز است. اگر با “کل” باشی، افسرده نخواهی بود. دلت برای چیزی و کسی تنگ نخواهد شد. با “کل” که باشی در همه جا حضور خواهی داشت. بیسؤال خواهی بود. همه چیز خواهی داشت بیآنکه چیزی را به تملک خود در آوری. بیآنکه صاحبش شوی. این “کل” که میگویم تمامی عوالم دیده و نادیده را در بر دارد. اصل وجود است. هر چیزی ریشه از آن گرفته است. “کل” زیبا و لطیف است. پویاست. و در عین حال ثابت است. تجلیاتش رنگارنگ است اما خودش بیرنگ است. این “کل” رفع بیماری میکند. رفع نقص میکند. رفع دلتنگی میکند. “کل”، عالِم است. حکیم است. هر آنْ همهٔ جزءها را بسوی خود میخواند. بسیاری از جزءها هنوز او را نمیشناسند. با آنکه نزدیکترینهاست هنوز به او معرفتی را که لایقش باشد، ندارند. “کل” صبور است. بخشنده و مهربان است. به هر کس هر آنچه را که لازمهٔ حیاتش است عطا کرده است. او جزءها را دوست دارد. مراقبشان است و پرورششان میدهد. “کل”، جزءها را همچون فرزندان خود میداند. خلف و ناخلف را تغذیه میکند. روزیشان میدهد. بیمار که میشوند شفایشان میبخشد. آنها را میخنداند و میگریاند و بر بال خویش سوارشان میکند و از این روز به آن روز میبَرَدشان. “کل” برای جزءها نادیدنی است اما به واقع یگانه دیدنیِ واقعی خود اوست. این کل، کامل است. نامتناهی است. شبیه دیگر کلهایی که میشناسیم نیست. کلهای دیگر خود جزئی از یک کل دیگرند. محتاج اجزایشان هستند. اما کل کامل، یگانه و بینیاز است. قائم به ذات خودش است. جزءها -چه باشند و چه نباشند- او هست. کل کامل، متعصب نیست. تعصب جاهلی ندارد. گناه دیگران به او ضرر نمیرساند. همچنان که صوابشان به او سود نمیرساند. او خارج از دایرهٔ سود و زیان است. کل کامل، خیر است. فراتر از خوب و بد است. بهشت واقعی، خود کل کامل است. و او جزءهای هشیار را به بهشت خود فرا میخواند.
مسعود ریاعی