⭐️ تا آنجا که دانستهام هر کلمه یا هر جملهٔ آسمانی نازل شده در کتب وحیانی به طور کلی به هفت صورت متنوع فهمیده میشود. به تعبیری این همان هفت آسمان است که هر آسمانی انسان خودش را دارد. انسان شمارهٔ یک که همان انسان غریزی است صرفاً ظاهر کلمه یا جملهٔ نازله را میفهمد. انسان شمارهٔ دو که همان انسان احساسی و عاطفی است معنایی عاطفی، انسان ذهنی و منطقی که انسان شماره سه است، برداشتی تعقلی، انسان شمارهٔ چهار که همان سالک رها شده از ذهن است فهم چهارم، انسان پنجم که انسان به سکون رسیده و تثبیت یافته است، فهم پنجم، انسان شمارهٔ شش که انسان به حیرت رسیده و غرق در تحیری مسحورکننده است، فهم یا دریافت ششم را دارد. و بالاخره انسان هفتم که انسان به وحدت رسیده و یگانهبین است از فهم بطن هفتم برخوردار است. بگذار مثالی بزنم تا قضیه اندکی واضحتر گردد؛ بطور مثال بیایید ببینیم که هر کدام از این هفت انسان که در لایههای آگاهیهای مختلف بسر میبرند نگاه شان به کلمه “جهاد” چگونه است: انسان شماره یک؛ از این کلمه صرفا ستیز و پیکار و کشت و کشتار فیزیکی میفهمد. انسان شماره دو ستیز احساسات و عواطف برای رسیدن به خواسته را میفهمد. انسان شماره سه که ذهنی است، مبارزه بر علیه آنچه که مخالف ذهنیاتش است را میفهمد. انسان چهارم که سالک مبتدی است با رها شدن از معانی پیشین در پی فهم معانی فراذهنی است و از آن رهایی از انواع اسارت و شرطیشدگی را میفهمد. انسان پنجم که در سکون و تثبیتی راحت و بهشتی اسکان گرفته، از آن، مفهوم تلاش برای رسیدن به بیتلاشی را میفهمد. انسان ششم که انسان پریده به ورطهٔ ناشناخته است، از آن، گذشتن از خود و شناور شدن در اقیانوس تحیر را میفهمد. و بالاخره انسان به وحدت رسیدهٔ هفتم از آن تسلیم محض و کنار گذاشتن همهٔ دانستگیها و نیل به موت اختیاری و فنای من و بقای یگانگی را میفهمد. پس ای دوست سالکم؛ اگر اختلافی در برداشتها و دریافتها میبینی، این بخاطر اختلاف سطح شعور آدمیان است. از فهم هر کس میتوانی دریابی که در کدامیک از این لایههای هفتگانه و یا عوالم سبعه به سر میبرد. و اِلّا کلمه واحد است. این میزان شعور انسانهاست که آن را متکثر کرده است. بدان که مسیر سلوک حرکت از انسان شماره یک به انسان شمارهٔ هفت است که البته پس از آن نیز سیر به ذات هستی است.
مسعود ریاعی