مدفوعِ جسمی در پایین پا قرار می گیرد و مدفوعِ فرهنگی در بالای سر! هر دو مدفوع اند اما عجب اینجاست که بشر از یکی دوری می گزیند و از دیگری با افتخار یاد می کند. یکی را دور می ریزد و هر طور که شده پنهانش می دارد، و از دیگری در ذهنش حفاظت می کند و با آب و تاب از آن سخن می گوید. سرزمین های بسیاری را می یابی که اغلب مردمانش در بدبختی و بیماری و فلاکت و جهل دست و پا می زنند اما به سبب مشتی القاءات ذهنی تحت عنوان فرهنگ و تمدن اصیل بر خود می بالند و خود را خاص و تافته جدا بافتهٔ هستی می پندارند! اینان به واقع مسخ شدگانند و خود خبر ندارند. و با آن که روز به روز بسوی مرگی تلخ و بد فرجام در حرکت اند -به جای درمان این هیپنوتیزم کشنده- سرگرم بحث و لفاظی در باره ی چیزهایی اند که جز در ذهن شان در جای دیگری آن را نمی یابی. از من بپرسی مدفوعات فرهنگی تمدن ها به مراتب خطرناکتر و بیماریزا تر از مدفوعات جسمی آدمیان است. مدفوعات جسمی را بالاخره زمین می بلعد و تبدیل به چیز دیگرش می کند اما مدفوعات فرهنگی بلعنده ای جز ذهن این بشر خفته و بیمار ندارد. آن حقیقتاً یک بیماری مسخ کننده است. بر عکس آنچه که گفته می شود، آن نه باعث نجات که باعث از خود بیگانهی بیشتر است. آیا اینکه همواره به چیزی که نیست و عملاً فاقد آنی، افتخار کنی و سخن سرایی نمایی، بیماری نیست؟! در جایجای جهان چه بسا مردمان بسیاری که در بدبختی و محرومیت فرو رفته اند اما همواره در ذهن شان به چیزی دلخوش کننده چنگ زده اند و نامش را فرهنگ و تمدن ناب و ویژه شان گذاشته اند. همواره چند نفر از مشاهیر گذشته شان را که به ذهن شان القا کرده اند، مرتباً نام برده و خود را با همآنها همسان پنداری می کنند و نامش را نجات گذاشته اند. چنین کسانی بجای زندگی واقعی، زندگی ذهنی و توهّمی را برگزیده اند. پس بدیهی است که به سعادت واقعی دست نیابند. ای دوست، یک سالک، خانهٔ وجودش را از هر نوع فضولاتی می زداید. به هیچ مدفوعی -چه مادی چه معنوی- افتخار نمی کند. روی سرش نمیگذارد و حلوا حلوا نمی کند. او بدنبال یک پاکی ناب است. تمام تلاشش اینست که خود متعالی اش را بیابد. خود خودش. همانگونه که خدایش آفرید. ای دوست، هم امور مادی و هم امور معنوی، هر دو دارای مدفوعات بسیارند. هر کدام آلودگی خودشان و فضولات خودشان را دارند. اینطور نیست که یکی را آب بکشی و دیگری را در ذهنت حمل کنی. این را طهارت و پاکی تام نمی گویند. برای سالک، پاکی و طهارت در همه قلمروهای وجودش معنا می یابد.
مسعود ریاعی