وقتی انفجار نور شد، آگاهی از هر سو پراکنده گشت. بخشی از آگاهی بر توده ی خاک بود، بخشی از آگاهی بر باد، بخشی بر آب و بخشی بر آتش. و بخش عظیمی نیز در غیب باقی ماند. خداوند آن بخش از آگاهی که بر خاک بود و سرد شده بود را بر گرفت و از آن انسان را آفرید. انسان را به شکل خویش آفرید تا بتواند، بخش های دیگر آگاهی را به چنگ آورد و آن را به بخش عظیم در غیب، متصل نماید. آن هم بی آنکه موجودیت خلقت نابود شود. شکار آگاهی کار اصلی انسانهای الهی است. این آگاهی از جنس دانش متداول نیست، واژه نیست، و از قیل و قال تشکیل نشده است. این آگاهی، روح زندگی است که مملو از ذرات نورانیِ حیات بخش است. انسان، واسط غیب و شهود است.
مسعود ریاعی