photo_2017-09-24_09-26-33photo_2017-09-24_09-26-33photo_2017-09-24_09-26-33photo_2017-09-24_09-26-33
    • مقالات
    • نکات قرآنی
    • ترجمه صوتی و تصویری قرآن
    • نکات قرآنی صوتی
    • مقالات صوتی
    • مطالب گونه گون
    • تماس با ما
    0

    $0.00

      مرغ قِدَم
      آگوست 26, 2015
      خودت باش
      آگوست 31, 2015

      تمثیل دانه

      آگوست 29, 2015

      آنگاه که انبوه دانه های بارورشده از سَروِ بزرگ فرو ریختند، من و تمامی دوستانم در میانشان بودیم. بارانی از دانه، رقص کنان، از بلندای سَرو بر خاک نازل شدند. وسعتی طلایی، گرداگردِ سَروِ  بزرگ! چه هبوط زیبایی!

      سَروِ بزرگ، وجودش را به ما بخشیده بود. او وجودش را به همۀ دانه ها داد بی آنکه چیزی از او کاسته شود. این کار هر دورۀ اوست. و اینک ماییم این دانه ها؛ در انتظارِ شدنی مرموز، پیچ و تاب خوران بر چمنزاران… آنچه هست سرور و شادمانی است. فَیَضانِ زندگی است. بالندگیِ حیات… و آنگاه…

       و آنگاه که وِلوِله پایان گرفت، نورِ زیبا، آن شاهدِ جاودانی، از لابلای شاخ و برگ سروِ بزرگ، تابید و با نوای نوازشگرش به دانه ها گفت: اینک این شمائید شما! تا ببینیم عملکرد شما چگونه است و چه می شوید!؟

      سکوت همه جا را فرا گرفت… رقص، سکون شد و سکون، حیرت.

      دانه ای سکوت را شکست و مغرورانه گفت: ما همه سَرویم. سَروِ بزرگ!

      دانه ای دگر گفت: مگر پدرمان را نمی بینی! ما چون اوئیم!

      دانۀ دیگر گفت: ما نیز سر بر آسمان خواهیم نهاد و به ابرها فرمان خواهیم داد!

      و دانه ای دیگر: … و رائحۀ خود را سوار بر باد به دوردست ها  خواهیم فرستاد.

      و آنگاه جمعی دانۀ مغرور و سرمست، یکصدا فریاد برآوردند: آری ما هر کدام یک سروِ بزرگیم! و جز این نیست!

      نورِ زیبا چرخی زد و از لابلای شاخه ای دیگر تابید و مهربانانه گفت: آری فرزندانِ دانه دانه ام؛ قابلیت سروِ بزرگ در تک تک شما نهاده شده است اما تا سروِ بزرگ، فاصله ای از زمین تا آسمان است!

       دانه ای فریاد زد و گفت: ما این فاصله را می پیماییم. ما سروِ بزرگیم!

      باز جمع بانگ برآوردند: آری ما سرو بزرگیم! راه هر چه باشد می پیماییم!

      نورِ زیبا بار دیگر متین و استوار نگاهشان کرد و با صدای آسمانی اش گفت: عزیزانم! طی این مسافت، با رفتن نیست. رفتن، شما را به جایی نمی رساند! راهی است برای نرفتن. راه همان است!

      دانه ای بی حوصله به دیگر دانه ها گفت: او چه می گوید! انگار نوری دیوانه است! راهِ نرفتن کدام است!

      دانه ای دیگر: شاید هم شاعر است!

      نورِ زیبا صبورانه گفت: عزیزانم، راه با مرگ شما آغاز می شود. تا نمیرید، سروِ بزرگ نخواهید شد. تا به زیر خاک نروید، سروِ بزرگ رؤیایی بیش نیست.

      دانه ای هیجانزده گفت: بمیریم؟! نیامده حرف از مرگ می زند!

      دانه ای دیگر: او چه می گوید؟! ما تازه متولد شده ایم! تازه رقص کنان به زمین رسیده ایم!

       دانه ای دیگر (خشمگنانه): روی تان را از این نور بگردانید! این نار است! شیطان است!

      نورِ زیبا با متانت از  لابلای برگهای آن شاخۀ دیگر تابید و گفت: عزیزانم! تا نمیرید زنده نخواهید شد، پا نخواهید گرفت، قامت نخواهید یافت، به بار نخواهید نشست. و این یک سنت دیرینه است و در این سنت، تغییری نیست. تا از این ذهنِ من سازِ خود، دست نکشید سروِ بزرگ جز رؤیایی بیش نخواهد بود.

      عزیزانم! تا غروب چیزی نمانده! اگر با نسیم روح افزایی که می وزد بموقع خود را به زیر شیارهای خاک نرسانید و مقبور نشوید، فرصت سَرو شدن را از کف داده اید و در عین حال، بد فرجامی را پیشاپیش برای خود رقم زده اید. زیرا  توفانی بزرگ در راه است! کوبنده و بر باد دهنده… شما را می پراکند… غذای ملخان و موران می شوید… یا در مردابی عفن فرو خواهید افتاد… مضمحل می شوید… می گندید… و قابلیت تان، فرصت سَرو شدن تان بر باد می رود!

      عزیزانم! موتِ اختیاری، اختیار کنید! موتِ اختیاری دست شستن از ذهن تاریک اندیش است. چشم شستن از قضاوتهاست. دل شستن از آرزوهاست. پا شستن از اقدام هاست. “بی خواهش” شوید آنگاه سروِ بزرگ از آن شماست. بمیرید قبل از آنکه بمیرید.

      دانه ای پرخاشگرایانه با غضب گفت: نه! ما نمی خواهیم بمیریم! ما آرزوهای بزرگ در سر داریم! تازه آمده ایم!

      بانگ پشت بانگ. شلوغی پشت شلوغی. و باز تفرقه. و باز فرقه فرقه شدن… پس به نور پشت کردند…

      آرام به دوستانم گفتم این یک هشدار است. هشدارمان دادند. توفانی بنیان کن در راه است. بیایید به روزنۀ موت فرو رویم. چه بی هدایت نور، کار سامان نمی گیرد. ذهن،  راه نجات را نمی داند ما را به جایی نمی رساند. نرسانده است. و نخواهد رساند. نور راست گفت این کار با موت حاصل شدنی است… به شیار می رویم. به حفره رد می شویم. این فرصتی نیست که ده باره و صد باره باز آید. خود را به کلام نور می سپاریم و با اولین نسیم روح، آگاهانه به شیارِموت سلام می کنیم. بی آرزو می شویم، “تسلیم محض”.  بی خواسته می شویم و اینگونه ذهن را متوقف می کنیم. و اینگونه از دروازۀ  موت می گذریم.

       … و شد. و همه جا تاریک شد. سیاهِ سیاه! و سیاه، رنگ ذات است…” و شما را در تاریکیهای سه گانه می آفریند”…

       آبی چکیدن گرفت. از آن آب مبارک. “ماءً مبارکاً”… و “حَبَّاً وَ نَباتَاً”…

      و سروِ بزرگ در دوره ای دیگر به دانه های دیگر گفت: آنگاه که از خاک بر آمدم و جوانه زدم، دگر دانه نبودم… سبز گشتم… بر ساقۀ خویش ایستادم… سَرو شدم… برخاستم… و چون نگاه کردم، دانه های بسیاری را تکه تکه در دهان موران دیدم… ای دانه های مغرور حماقت پیشه!  و چون نگاه کردم، بِرکِه، مملو از دانه های گندیده بود… ای دانه های مغرور حماقت پیشه!… دلم برای هیچکدامشان نمی سوزد زیرا إنذارها را به هیچ انگاشتند و جز استهزاء کاری نداشتند…

      مسعود ریاعی (نقل از کتاب کیمیاگری باطنی)

      Share
      9

      Related posts

      ژوئن 24, 2018

      “تمثیل رؤیای هجمن”


      Read more
      می 27, 2018

      “تمثیل باد”


      Read more
      فوریه 22, 2018

      تمثیل رسم الف(ا)


      Read more

      جستجو

      ✕

      آخرین مطالب

      • “فقط دیدن”
      • نکات قرآنی 759
      • “انسان واقعی”
      • “یک تمرین مجرَّب در مراقبه”
      • “ضربهٔ رحمت”

      دسته‌ها

      بایگانی

      2016@ All rights reserved for www.masoudriaei.com
        0

        $0.00

          ✕

          ورود

          گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟