چند تکه ابرسرمایه های روح در حل معضلات ذهنی
آگوست 26, 2016کیمیاگری باطنی انسان نورانی چگونه به ظهور میرسد! مراقبه ی عملی چیست؟!
آگوست 27, 2016
تفسیر دل
تفسیری حکیمانه و موشکافانه در شرح معانی سوره ی یاسین
تماس بگیرید
تفسیر آیات اول و دوم:
یس ﴿١﴾ وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ ﴿٢﴾
یاسین(1) قسم به قرآن حکیم(2)
“سین”، دوازدهمین حرف هجاء است و پانزدهمین حرف از حروف أبجد. معادل عددی آن (س = 60) است. آن را ذَکَر و اُنثی دانستهاند. حروف عربی از منظر برخی از اهل لغت، مذکر و مؤنث دارد. مثلاً نون و قاف را مؤنث دانستهاند. اما حاء چون سین، ذَکَر و اُنثی است. پسین تر بیشتر از آن سخن خواهیم گفت. “یا” بیست وهشتمین حرف هجاء و دهمین حرف از حروف أبجد است. معادل عددی اش(ی = 10) است. اما اگر “یاسین” را کامل حساب کنی، مجموع عددی آن 131 است. همچون “سلام”، “صلوه”، و چند اسم مهم قرآنی دیگر که چون بر این سیاق یعنی”3” در وسط، و دو “1” در دو طرف آن باشند از منظر علم الأعداد قرآنی برخوردار از نیروی قابل توجه، حفاظت شده و کارآمد تلقی میگردند. در تفسیر آیاتی که در بارۀ ماجرای آن “سه رسول” که در همین سوره از آنها یاد شده، به شرح بیشتری از آن خواهیم پرداخت. این نکات حاصل مشاهده است و نقل از هیچ کتابی نیست. و باید توجه داشته باشی که در اینجا سخن صرفاً در علم الأعداد قرآن و با توجه به ماجراهای قرآنی است. و به معنای آن نیست که هر کس هر جا این اعداد را دید، متوهم شده و غرق در خیالات بی اساس گردد. این نکته را گفتم چون بسیاری چنین گشتهاند. علم الأعداد قرآن یک علم شریف است و پشتیبان وجوه معنوی آن بشمار میآید. یعنی چیزی بی ارتباط با معانی آن نیست. و این نکته را اساتید این فن بخوبی میدانند. وقتی میفرماید؛ “قسم به زوج و فرد” آن اشاره به علم الأعداد است. وقتی میفرماید؛ “بر آن 19 نیرو گمارده اند” ،آن اشاره به علم الأعداد است. وقتی میفرماید؛ “8” فرشته عرش او را حمل میکنند” ،آن اشاره به علم الأعداد است. وقتی میفرماید؛ “11 ستاره و خورشید و ماه” ،آن اشاره به علم الأعداد است. وقتی میفرماید؛ “99 گوسفند” ،آن اشاره به علم الأعداد است. وقتی میفرماید؛ “7 گاو لاغر و7 گاو فربه” ،آن اشاره به علم الأعداد است. وقتی میفرماید؛ “7 شب و 8 روز”، آن اشاره به علم الأعداد است. وقتی میفرماید؛ “12 نقیب”، آن اشاره به علم الأعداد است. وقتی میفرماید؛ “12 چشمه”، آن اشاره به علم الأعداد است. وقتی میفرماید؛ “5” هزار از ملائکه، و “2” هزار از ملائکه، آن اشاره به علم الأعداد است. وقتی میفرماید؛ “مَثنیَ وَ فُرادَی”، آن اشاره به علم الأعداد است. وقتی میفرماید؛ “آن یک 10 کامل است”، آن اشاره به علم الأعداد است… علم الأعداد در قرآن دارای حوزۀ بسیار وسیعی است. دارای فرمولهای عدیده و موازنههای شگفت است. آنها که در این زمینه کار کردهاند از چنین بحر عمیقی آگاهند. اکنون به بحث خود باز گردیم.
“یاسین” کلمه الله است. بدون شک از أسماءالله است. این از سیاق آیات بعدی بخوبی هویداست. یعنی “زنده” است. اشاره به وجودی زنده دارد. پس صرفاً حرف و واژه نیست. کلمات خدا همه زندهاند. هر کدام رتبهای از حیات دارند. ما در حوزۀ الوهیت کلمۀ مرده نداریم. زیرا از زندۀ مطلق، زنده بیرون میزند. از این منظر کتاب خدا یک کتاب زنده است. جوهر روی کاغذ نیست. قِرطاس نیست. خداوند قِرطاس نازل نکرده است. خداوند “کلمه” نازل کرده است. “نور” نازل کرده است. “حیات” نازل کرده است. روح نورانی نازل کرده است. روحی که آگاه است. حیات بخش است. “یاسین” چنین کلمه ایست. این روح نورانی در مجاورت هر کس قرار بگیرد، کارش کارستان است. آگاه است. سرشار از حیات است. زیرا متصل به چشمۀ نور است. در یک کلام “انسان کامل” است. برای همین است که آن را از ألقاب پیامبر(ص) و اولیاء حق(ع) میدانند. چنین نوری را از قدیم الأیام میشناختهاند. قدماء حُکماء از آن با خبر بودهاند. برخی به آن “عقل فعال” گفته اند، برخی بر آن “سوفیا” نام نهاده اند، برخی به آن خُرَّه یا فَرَّه گفته اند، برخی از آن به “طباع تام” نام بردهاند و اسامی دیگر چون اسامی فرشتگان نیز به آن اطلاق کردهاند. باید بدانی که در این هستی، یک روح نورانی و بزرگ است که دست اندرکار است. نه دو و نه چند. آنکه به چنین نوری وصل شود، او را واصل گویند. “إل یاسین” که در سورۀ صافات شرح دادم، متصل به چنین نوریاند. و “إل” خود از نامهای بزرگ خداوند است. پس یاسین اشاره به موجود “زنده” است. آنکه برخوردار از “الوهیت” است. و بی ارتباط نیست که “یاسین” در لغت سریانی و حبشی بمعنای “ای انسان” است. البته مراد ما، انسانِ آن سان است. رسیده به الوهیت خویش.
آنگاه میفرماید؛ “وَالقُرآنِ الحَکِیمِ” (قسم به قرآن حکیم). آن نور را به قرآن إطلاق کردن نیز صحیح است. قرآن، ظهور آن نور است. قرآن یک روح نورانی است. وجودی زنده است. قبل از آنکه وجودی “کتبی” داشته باشد، وجودی “عینی” است. قابل رؤیت است. و این نکته از اطلاق صفت “حکیم” به آن کاملاً مشخص است. زیرا حکیم، صفت موجود زنده است. در کافی در باب فضل قرآن، طی روایتی طولانی از امام باقر(ع) نقل است که قرآن در روز محشر در بهترین صورت ظهور یافته آنچنانکه صفوف مسلمین و شهیدان و انبیاء مُرسَل همگی به شگفتی در او مینگرند اما او را نمیشناسند. گویا انتظار نداشتهاند که ظهور قرآن را در صورت مردی نورانی ببینند. رجلی که جایگاهش قرب عرش الرحمن است. زنده بودن قرآن در روایات عدیده بیان گشته است. این روح نورانی، این نَفَس الرحمن، این وجود زنده، باعث اتصال به باطن الوهیت است. هم خود واصِل است و هم توانایی واصِل کردن دیگران را دارد. شفیع است و سالکانی که محترمش داشتهاند را در گذر از مواقف شفاعت میکند. دقیقاً با اشاره به این نور زنده است که امام علی(ع) میفرمایند؛ “منم قرآن ناطق”. آنکه برخوردار از این روح نورانی است، زنده و آگاه است. و خود میداند که از چه عظمتی برخوردار است. “وَ کَذلِکَ أَوحَینَا إِلَیکَ رُوحَاً مِن أَمرِنَا مَاکُنتَ تَدرِی مَاالکتابُ وَ لَا الإیمانُ وَ لکِن جَعَلَناهُ نُورَاً نَهدِی بِهِ مَن نَشاءُ مِن عِبادِنَا وَ إنَّکَ لَتَهدِی إلی صِراطٍ مُستَقِیمٍ”(و اینچنین روحی را به أمر خود بر تو افکندیم حال آنکه تو نمیدانستی کتاب چیست و ایمان کدام است! ولی ما آن را نوری ساختیم تا هر یک از بندگانمان را که بخواهیم بدان هدایت کنیم و تو به راه راست هدایت میکنی!).
“سین” از قدیم الأیام در تمدنهای مصر و بین النهرین، به معنای “ماه” بوده است. ماه، نور خود را از خورشید میگیرد و به زمین باز میتاباند. و اینکار را در 28 مرحله انجام میدهد. به عدد حروف الفبای قرآن. از آنجا که نور را میگیرد و دریافت کننده است “مؤنث”، و چون آن نور را به زمین باز میتاباند، میتوان آن را”مذکر” قلمداد نمود. یعنی در عین واحد بودن دارای دو منظر انفعالی و فاعلی است. از منظر باطنی، “سین” و “سینا” و “سینه” یا صدر، در ارتباط ماهوی قرار دارند. سینا، محل ملاقات موسی با نور خداست. و سینه از آنجا که در جوار قلب است و “قَلبُ المُؤمِنِ عَرشُ الرَّحمَنِ” است، در موقعیت نور قرار دارد. مضافاً اینکه خداوند میفرماید؛ “وَاعلَمُوا أنَّ اللهَ یَحُولُ بَینَ المَرءِ وَ قَلبِهِ” بدانید که خداوند بین آدمی وقلبش حائل است”. و از اینروست که سینه در فرهنگ قرآنی دارای قداست ویژه است. چنانکه حتی فقیهی چون علامۀ حلی در تبصره المتعلمین خود میگوید، اگر از جسدی فقط سینه اش سالم باقی مانده باشد باید هنگام دفن با آن چون یک میت تمام عمل نمود.آن را غسل کرده، کفن نموده و محترمانه روبه قبله خواباند. حال آنکه برای أجزاء متلاشی شدۀ دیگر الزامی بر انجام این امور نیست. داستان “سین” با “نور” گره خورده است. و یک سالک در طول حیاتش تمام تلاش خود را مبذول میدارد تا خود را به شعاعی از این “نور” متصل نماید. “یا” همانطور که قبلاً گفته شد، آخرین حرف هجاءست. اتفاقاً اولین هم هست “ای”. الاول و الآخر. “إیّا” که خطابی مفعولی است جمع ای و یا است. ترکیبی از این دو است. وحدت اول و آخر است. چه آخر همان اول است. و باز از منظر معنوی این نیز اشاره به أسماء بزرگ خداست. “إیّاکَ نَعبُدُ وَ إیّاکَ نَستَعِینَ”. یاسین حاکی از یک وحدت نورانی است. به تعبیری کیمیاگرانه وحدت بین خورشید و ماه وجود است. حرف از یگانگی است. سخن از نور واصِل است. ظهور انسان کامل. برای همین است که در آیۀ بعد به پیامبر(ص) میفرماید؛ بدون شک تو از فرستاده شدگانی “إنَّکَ لَمِنَ المُرسَلِینَ”. …
تعداد صفحات | |
---|---|
سال انتشار | 1395 |
محصولات مرتبط
-
زره بزرگ
تماس بگیرید
ترجمه دعای جوشن کبیر -
نکات قرآنی ۲
تماس بگیرید