کلمات بارانی اکسیر آزادی و چگونگی رهایی از انواع اسارت تا آزادی حقیقی
آگوست 25, 2016تفسیر دل تفسیری حکیمانه و موشکافانه در شرح معانی سوره ی یاسین
آگوست 27, 2016
چند تکه ابر
سرمایه های روح در حل معضلات ذهنی
تماس بگیرید
بخشی از کتاب. صفحات ۴۱-۴۵
پارسایی (تقوا)
پارسایی و تقوا، خود زجری نیست. محرومیت از این و آن نیست. خفقان و کلافگی نیست. عدم برخورداری معنا نمیدهد. ذلت را با تقوا چکار؟! پارسایی و تقوا، آزادگی است. عدم تعلق به این و آن است. صیانت از فطرت آزادۀ توست. و آن عین رهایی و برخورداری است. آنچه که هست، هست و خوب است که هست. در این هستن، بیماری نیست؛ بیماری در تعلق و لَه لَه زدن است. پارسایی یعنی نگاه عاشقانه به همه چیز، بی آنکه این عشق شخصی شود. پارسایی یعنی بودن و آلوده نشدن. گذر از آتش بی آنکه بسوزی. عبور از باتلاق، بی آنکه لکهای بر دامنت بنشیند. پارسایی یک برنامۀ هوشمند برای حیات پاکیزه است. پارسایی و تقوا، یعنی رها شدن از طمع، حسد، فریب و غضب؛ نه بریدن از زندگی. زندگی برای پارسایان است. به واقع تنها آنانند که زندگی میکنند. دیگران در قبرستانِ ذهنیات خویش میجنبند. پارسایی یعنی حفاظت از بی ذهنی. یعنی آلوده نشدن به برداشتها و قضاوتها. پاکی بدین معناست و از اندیشۀ تو شروع میشود. تو باید وجودت پاک باشد؛ پاک از هر ذهنیت، پاک از خواهش، پاک از آرزو. اگر به این پاکی نائل نشده باشی، اگر آنرا فهم نکرده باشی، از چه چیز میخواهی حفاظت کنی؟! از برداشتهایت؟! از قضاوتهایت؟! از تعلقاتت؟! این را که پارسایی و تقوا نمیگویند. پارسایی آنگاه معنا مییابد که تو به آن پاکی، به آن خلأ مقدس، به آن “نه چیزِ”عمقِ وجودت نائل شده باشی. تقوا که صیانت از رنگ و لعاب نیست. صیانت از عقده و عقیده نیست. تقوا، صیانت از ایمان است. ایمان به پاکی، به “سبحان”، به فراتر از هر برداشت و هر وصف. پارسایی، بزرگ برگ برنده است. حیات واقعی است. همان “حیات طیّبه” است. حیاتی که در عین برخورداری به هیچ چیز آلوده نمیگردد. پارسا با همه هست بی آنکه رنگ تعلق بگیرد. او از “مُخلَصین” است. آنگاه که علی(ع) کراراً به تقوا توصیه میکند، مرادش حفاظت از پاکی است. صیانت از آن است. قرآن نیز چنین است. این پاکی است که ارزش صیانت دارد. ذکر “سبحان” با تو چنین میکند. با این ذکر هر اندیشه و تصوری بدور ریخته میشود.
آنگاه که “بهمن”، همان عقل فعال، آن جبرئیل، زرتشت را دریافت، از او پرسید؛ خود را برای چه رنجه میداری، این سلوک برای چیست؟! زرتشت پاسخ میدهد؛ من خواهان پارساییم. دانستهام که پارسایی راه نجات است. این عدم تعلق است که باعث رهایی است. عاملِ وصل است. زرتشت نکته را خوب گرفته است. او میداند که تنها پاکی است که او را به سبحان، به آن پاک، به نورالأنوار میرساند.
آن فَرِّه، آن خُرَّه، آن نور مقتدر و حیات بخش ایزدی، همان که همه بدنبال اویند، و در تب و تابِ وصلش این پا و آن پا میکنند، فقط در کیفیت پاکی به وقوع میپیوندد. این نور، پاکان را میطلبد. تمام حکمت خسروانی همین نکته است. وصل به این نور است. زیرا دانستهاند که عزت و حیات و جاودانگی با وصل به این نور ممکن است. و این نور از آنِ پاکترین است. از آنِ بی تعلقترین. با مکر و فریب و حقهبازی بدست نمیآید. با سحر و جادو از آنِ کسی نمیشود. در طول تاریخ بسیاری خواستند تا این نور را با فریب و ناپاکی بدست آورند؛ اما نشد. بند بندشان از هم گسست. این نور، پاک است و فقط جذب پاکی میشود. من تمام کتابها را برای تو یک کلمه کردم. بدنبال پاکی باش. پاک از همه چیز. به خوب و بد تقسیمشان مکن. مگذار شیطانِ ذهن، چون ماری به این بهشت نفوذ کند. از این میوه نخور. آنکه دشمن این پاکی است، ذهنیات و برداشتها و قضاوتهاست. اهریمن جز این نیست. دست از اهریمن بردار. از بازی فکر و ذهن، آزاد شو. پاک شو. رها باش. بی تعلق. بی آرزو. و آنگاه خواهی دید که آن فَرِّه، آن نور حیات بخش، به سادگی تو را در بر گرفته است و رهایت نمیکند. پارسایی، پاکی و صیانت از این پاکی است. و عاقبتِ خیر از آنِ پارسایان است. “وَ العاقِبَهُ لِلمُتَّقِینَ”1. تمام داستانهای “شیخ إشراق” بدین اشاره دارد. از “عقل سرخ” گرفته تا “حقیقت عشق”، رمز و رازش همین است. بحث و جدل نیست. کاربردِ نور است. حکمت “نوریه” است. حکایت وصل به نور است. حکمت إشراق، جز این برخورداری و راه این برخورداری نیست. اگر نکته را بگیری، نور به زیر پوستت خواهد آمد. و آن نور وقتی میآید که زیر پوستت هیچ آلودگی باقی نمانده باشد! پاک پاک، خالی از هر حیلت و ذهنیت. تسلیم محض. باید به پاکی و پاکسازی عمل کنی، با گفتن چیزی حل نمیشود. دریاب. راه از بس که ساده است پیچیده مینماید. راه ساده را بر گزین. پاک از همه چیز. و چون این شود خدا، آن حقیقت محض، همان نورالأنوار، دست اندرکار تعلیم و تربیت تو میشود. بی واسطه معلمت میشود. این کلام قرآن است “وَاتَّقُوااللهَ و یُعَلِّمکُمُ الله”2. و این تعلیم از عمق وجودت نشأت میگیرد. در یک یگانگی محض میجوشد و سر بر میآورد. و البته برون را نیز فرا میگیرد. حال دریافتی وقتی قرآن میگوید “الرَّحمنُ عَلَّمَ القُرآنَ”3 (خدای رحمان، قرآن را تعلیم داد) به چه معناست. آنگاه که خالی شوی آنگاه که برداشتها و ذهنیاتت را بدور بریزی، آنگاه که چون خلأیی مقدس پاکِ پاک شوی، این کلِ یگانه درسش را آغاز نموده است. این یک نظریه نیست، تجربۀ بزرگانِ شرق و غرب عالَم است. آنها از این مسیر رفته اند. با حذف خود و برداشتهای خود، نورالأنوار را دعوت کرده اند. “و سُبحانَ رَبِّکَ رَبِّ العِزَّةِ عَمّا یَصِفُون. وَ سَلامٌ علَی المُرسَلین. وَالحَمدُ لِلهِ رَبِّ العالَمین”4.
1- سورۀ اعراف آیۀ 128
2- سورۀ بقره آیۀ 282
3- سورۀ رحمن آیۀ 1 و 2
4- سورۀ صافات آیۀ 180 الی 182
تعداد صفحات | |
---|---|
سال انتشار | ۱۳۹۴ |
محصولات مرتبط
-
زره بزرگ
تماس بگیرید
ترجمه دعای جوشن کبیر -
سه نیایش و داستان ربوبیت
تماس بگیرید