کیمیاگری باطنی انسان نورانی چگونه به ظهور میرسد! مراقبه ی عملی چیست؟!
آگوست 27, 2016هفت عمق آگاهی سفری اعجاب انگیز از یک سلوک عارفانه و رفتن به عمق روح!
آگوست 28, 2016
تفسیر خیر
نگاهی باز و کاربردی به سوره حمد و چهارده سوره از قرآن عظیم
تماس بگیرید
تفسیر سورۀ عصر:
بسم الله الرحمن الرحیم
“وَالعَصرِ(1) إنَّ الإنسانَ لَفِی خُسرٍ(2) إلَّا الَّذینَ ءامَنُوا وَ عَمِلوا الصّالِحاتِ وَ تَواصَوا بِالحَقِّ وَ تَواصَوا بِالصَّبرِ(3)
قسم به عصر(1) که انسان در زیان است(2) مگر آن کسان که أهل ایمانند و عملکردشان نیک است و یکدیگر را به حق و صبر سفارش میکنند(3)
واو را واوِ قَسَم دانستهاند. قَسَم، به چیزی میخورند که والا و ارزشمند است و تقدسی ویژه دارد. اما منظور از این زمان چیست و کدام است که خداوند به آن قسم یاد کرده است؟! آیا أصلاً عصر به معنای زمان است؟! آیا أصلاً زمان وجود دارد؟! برای پاسخ دادن به این پرسشها و پرسشهای دیگر، باید دانست که اندیشمندان در این مورد از دیرباز به دو گروه عمده تقسیم گشتهاند. جمعی معتقدند که زمان واقعی است و از مقولۀ وجود است. و جمعی دیگر که زمان را توهّمی و بافتۀ ذهن میدانند. این مبحثِ جدیدی نیست و از هزاران سال پیش وجود داشته است. هم اکنون نیز این بحث را فیزیک مدرن دنبال میکند. آنکه اهل پژوهش است میتواند خود رأساً این مباحثِ به روز شده را مورد دقت و مطالعه قرار دهد و ادلۀ هر دو گروه را بررسی نماید. کار ما در این مقال چیز دیگری است. آنچه در اینجا گفتنی است و شاید برایت تازه باشد، این است که هر دو گروه راست میگویند. تضاد و تناقضی در کار نیست. زیرا فهم زمان به موقعیتِ ناظر بستگی دارد. آنکه در عالَم یگانگی سیر میکند، آنکه دوئیتی نمیبیند، آنکه مشاهده کننده و مشاهده شونده در وجودش حل شدهاند، کجا زمان برایش واقعی است؟! نیست که واقعی باشد! اما آنکه در ذهن است، آنکه در دوگانه بینی واقع شده است، آنکه هنوز مشاهده کننده است و مشاهده شوندهها را جدا از خود إدراک میکند، آنکه درکش اینگونه است؛ یکی خود (مشاهده کننده) و یکی آنچه که در بیرون است (مشاهده شونده)، آنکه هنوز به وحدت نائل نشده است، پس زمان برایش واقعی است. به شدت هم واقعی است. وقتی میگویم که فهم زمان به موقعیت ناظر بستگی دارد، منظورم همین است. تو کجا ایستادهای، تو در چه کیفیتی حضور داری، همان برایت واقعی است. واقعیت با کیفیت حضور تو تعیین میشود. میبینی که هر دو گروه راست میگویند. زیرا جایگاهشان، کیفیت حیاتشان متفاوت است.
والعصر
اما عصر، عصارۀ شیء است. از همین ریشه است. در عصاره، همه چیزِ شیء بصورت ناب موجود است. عصر، فراتر از زمان است. عصر، “حال” است. در “حال” همۀ زمانها و همۀ وقایع یکجا حضور دارند. “حال” عصارۀ همه چیز است. فرا زمانی است که گذشته و آینده را یکجا در بر گرفته است. “حال” تنها مجال واقعی است. هیچ کاری جز در “حال” واقع نمیشود. نشده است. بعثتِ پیامبر (ص) در “حال” بوده است. ظهور بقیه الله (ع) در “حال” خواهد بود. هر واقعۀ خیر دیگری را که تصور کنی همه در “حال” است. و جز در “حال” چیزی به وقوع نمیپیوندد. این “حال” است که مقدس است. که شایستۀ قسم خوردن است. “حال” را در یاب. حتی خدا در “حال” است. هم اکنون. حیّ و حاضر. “حال” کامل است. کامل باش. “حال” حضور است. حضور داشته باش. نخواه که “حال” را با ذهنت فهم کنی. این ممکن نیست. “حال” فرا ذهن است. فهم آن جز با توقف ذهن امکانپذیر نیست. آن سُکرِ عظیم که کاملان از آن سخن گفتهاند همین است. برخی از دوستانم میگویند؛ چرا انقدر از ذهن میگویی؟! چون این ذهن که میگویم، بیماری است. همان نفس است به لغت قدیم. و تا وقتی این بیماری درمان نگردد، تا وقتی ذهن، شفاف، صیقلی و الهی نشود، حماقت همچنان باقیست. چیزی حل نشده است. انسان فراتر از ذهن است. ذهن یکی از خدمۀ اوست. اما این ذهن أربابی میکند. رب شده است. شکل یک بت به خود گرفته است. پس باید شکسته شود. چاره ای نیست. تا این مهم حل نشود، هیچ رنجی از تو زائل نخواهد شد. این ذهن، یعنی گذشته. یعنی نشخوار کنندۀ مردار. پس به “حال” برو و در “حال” سکنا گزین. ذهن، “حال” را نمیفهمد. ذهن، خاطره باز و آرزو پرور است. و هر دو اشتباه است. هر دو غیر واقعی است. غیر واقعی به آتش ختم میشود. از آتش حذر کن. و به بهشت در آی. چون به “حال” روی همه چیز را میبینی. در مییابی. همه چیز مهیاست. بی سؤال میشوی. بهشت در “حال” است. موهوم نیست. نسیه نیست. نقد است. نقدِ نقد. زیرا در “حال” است. فقط کافیست به “حال” بیایی. تا “حال” کنی. تمام بزرگان در “حال”اند. زنده به “حال”اند. زندگی جز در “حال” نیست. سَیَلانِ آگاهی جز در “حال” اتفاق نمیافتد. کرامات و خوارق عادات، در “حال” رخ میدهند. هشیاری با در “حال” بودن شکوفا میشود. برای ورود به “حال”، تو باید دست از ذهن و ذهنیاتت بشویی. خود را از شرطی شدگیها خلاص کنی. باید سنجش و برداشت و قضاوت را کنار بگذاری. چنین بیماری را به بهشت راه نمیدهند. باید نگاه بی قضاوت داشته باشی. باید تسلیم محض باشی. و جریان حیاتت را همانگونه که مقدّر است دریافت کنی. نه از آمدن چیزی شادمان شوی و نه با از دست دادن چیزی محزون گردی. تسلیم محض. آنکه تسلیم محض است وظایفش را بی عیب و نقص به انجام رسانده است. “خداوند به ابراهیم گفت: تسلیم باش. و ابراهیم گفت: سراپا تسلیم پروردگار جهانیان شدم”. ابراهیم یک بَرندۀ واقعی است. او با تسلیم در هر آن، زنده در “حال” است. و تو چه دانی که “حال” چیست. حضور است. رهایی از رنج است. حیات طیبه است. اصل زندگی است. و آنکه قدر “حال”ش را نداند زیان کرده است.
إنَّ الإنسانَ لَفِی خُسرٍ
انسانی که “حال”ش را، یگانه فرصتِ نقدش را زائل کند، بدون شک زیانکار است. زیانکار کسی است که نه تنها سودی نکرده است بلکه سرمایۀ خود را نیز از کف داده است. انسانی که در کیفیت واقعی بسر نمیبرد و هموار در زمانهای گذشته یا آیندۀ موهوم سیر میکند، مرده است. زنده نیست. خاطره بازی و آرزو پروری، مرده گی است. از دست دادن نقدِ وجود است. چنین انسانی حتی اگر کار خلافی هم مرتکب نشود، باز زیان کرده است. زیرا فرصتش را از کف داده است. همه در زیانند جز آنان که ایمان دارند و اهلِ عمل صالحاند، همانها که همواره یکدیگر را به حق و صبر سفارش میکنند.
إلّا الَّذینَ ءامَنُوا و عَمِلُوا الصّالِحاتِ و تَواصَوا بِالحَقِّ و تَواصَوا بِالصَّبرِ
زیرا اینان در کیفیت حقیقی زندگی بسر میبرند. اینان در “حال”اند. آنکه در این کیفیت مقدس بسر میبرد، مملو از ایمان است. برخوردار از أمنیت است. بی ترس و بی اندوه است. دارای حضوری واقعی است. پس با خداست و خدا نیز با اوست. اینان تنها کسانیاند که “إنَّ اللهَ مَعَنا” (خدا با ماست) را درک میکنند. دیگران فقط خبری از این آیه را میشنوند. چنین کسی آنچه کند، عمل صالح است. عمل صالح، عملی است که ریشه در صلح دارد. مفیدِ همگان است، هر آنکه أهل است. عمل صالح، عملِ نفسانی نیست. عملِ نجات بخش است. رهاننده است. آنگاه که خدا به نوح گفت: آن فرزند تو نیست. آن عملِ غیرِ صالح است، اشاره به همین نکته است. نفسِ حیوانی را با بهشت الهی چکار؟! او خور و خواب خود را دارد. اینجا مقالی دیگر است. عالَم لطیف است. از توفانِ نفس بگذر و به ساحل نجات نائل شو. گذر از این توفان، دو کلیدِ “حق” و “صبر” را میطلبد. حق، خداست. صبر هم خداست. پس در خدا آرام بگیر. در کشتیِ خدا باش. فقط یک مشاهدۀ ناب باش. تسلیم باش. این کشتی، خود راه خود را میداند. هوشمند است. رمزش “بسم الله” است. “بسم اللهِ مَجراها و مُرساها”. چنان تسلیم باش که یقین از سراپایت بجوشد. فوران بزند. آنگاه تو را به ساحل نجات، به “جودی” خواهد رساند. آنگاه بخشش و کرم را به تمامی دریافت خواهی نمود. آنگاه بودن را در مرتبه ای أعلی به تماشا خواهی نشست. سورۀ والعصر، همواره تو را در زمان و مکان درست مینشاند. همآنجا خواهی بود که باید باشی. و آنکه در زمان و مکانِ درست و بی پایان است، همیشه از برکات بی پایان بهره مند است. و هیچ جایی درستتر و کاملتر از این “حال” نیست. “حَوِّل حالَنا إلی أحسَنِ الحال”.
تعداد صفحات | |
---|---|
سال انتشار | 1394 |