“… جان کلام اینکه، حکیم مُتألَّه اوست که بدنش برای او حکم جامه را پیدا می کند، زمانی کنارش می نهد و زمانی دیگر آن را برخود می پوشد، آدمی به زمره ی حکیمان در نمی آید مگر اینکه بر آن خمیره ی مقدس آگاه گردد و [جامه ی تن را به خواست خویش] به در آورد و بپوشد. اگر اراده کند به جهان نور بر شود و اگر اراده کند به هر صورت که بخواهد، در آید. اما این توان، او را به برکت نوری که بر وی می تابد، حاصل می شود. آیا نمی بینی که آهن گداخته، چون آتش در او اثر کند، به آتش مانند می شود و از آتش نور می گیرد و می سوزاند؟ روان آدمی نیز که گوهر قدسی دارد، چون از نور تأثیر پذیرد و لباس اشراق در بر کند، منشأ اثر و فعل واقع می شود”.
المطارحات. بندهای ۲۲۴ و ۲۲۳