نور خورشید، حدود هشت دقیقه طول می کشد تا به ما برسد و ما بتوانیم خورشید را ببینیم. این بدان معنی است که ما همواره هشت دقیقه از خورشید عقب ایم. یعنی هیچگاه زنده ی خورشید را نمی نگریم. وقتی به درختی که در فاصله ی چند متری مان قرار دارد می نگریم، آن نیز همین وضعیت است، اینجا نیز در حال نگاه کردن به گذشته ی آنیم. زیرا نوری که از درخت باید به چشمان ما برسد باید کسر بسیار کوچکی از ثانیه را طی کند. همچنین است وقتی که خانواده و دوستان و دیگر ماجراهای دنیا را می بینی! با این وصف، چشمان ما همواره گذشته ی اشیاء را می بینند. این چشمان، مرده بین اند، نه زنده بین! زیرا چنین چشمانی همواره گذشته ای را می بینند که دیگر وجود ندارد. چه آنچه که گذشته است، مرده است، اگرچه کسر کوچکی از ثانیه از مردنش گذشته باشد. حال سؤال سالکانه این است؛ ما چگونه میتوانیم زنده ی اشیاء و پدیده ها را بنگریم؟! همان که هستند را، نه همان که بودند را؟! چگونه میتوانیم این فاصله ی زمانی یی که ما را در مرده بینی اسیر کرده، از میان برداریم؟! هر کس پاسخ آن را در خویش بیابد، بدون شک از “روزنه حال” عبور کرده است!
مسعود ریاعی