هر آنچه که نمود و بود یافته است، مظهری از ظهورات حقیقت یگانه است. آن هم بی آنکه “او” به چیزی آمیخته یا تعلق داشته باشد. چه هیچ کس و هیچ چیز، بی وجود او، ظهور نیابد و نمود نتواند. و تمایزات و تنوع پدیده ها، بدان سبب است که هر چیزی دارای سطحی از شعور و آگاهی است و به همان اندازه ی نیز از حیات برخوردار است. انسانی که عمیقاً به چنین معرفتی نائل شود، و وجود هر چیزی را ریشه گرفته از یک نیرو و یک حقیقت بداند، به یگانه بینی نائل شده، از تضادها رهیده و به وحدت ازلی دست یافته است. چنین واصِلی دیگر نمی تواند کسی یا چیزی را از حقوقش محروم کند، یا به نفرت بنگرد و یا به نابودی سوق دهد. این محال است. او نگاهش همه گیر و عاشقانه است. اما یک انسانِ ناآگاهِ رشد نیافته که اسیر کثرت و اختلاف است، براحتی همه ی این کارها را مرتکب می شود. زیرا ایجاد نفرت، نیازمند منیّت، جهل، تفرقه، و نیز یک ذهن منگ خواب آلوده است که امروزه در جهان به وفور یافت شدنی است. آنها که به نفرت و تاریکی دامن می زنند، در هر دوره به تاریکی بیشتر فرو خواهند رفت، و عرصه ی حیات را بر خود تنگ تر و سخت تر خواهند نمود. و آنانکه به یگانگی و وحدت می روند بی شک به سطح لطیف تر حیات عروج خواهند کرد. چه هر کس به میزان شعور و آگاهی اش، از جریان همیشه جاری حیات برخوردار است.
مسعود ریاعی