“در باب انتقام”
جولای 8, 2025“نیست هم نیست”!
جولای 8, 2025⭐️ مرکزیت تو، وجودی بیکرانه است. عمیق و نامحدود. برخی آن را خود متعال و برخی ربّاش نامیدهاند. این وجود بیکران که ریشه از او گرفتهای، تو را در موقفی با انواع حِیَل از خود دور میکند تا روی پای خودت بایستی و مسئولیت خودت را به تمامی پذیرا شوی. پس تو به بیگانگی میروی. تنها و بیکس به صحرای زندگی رهسپار میشوی. تا بحال همچون کودکی خُرد و ناآگاه نزد آن بیکرانه بودی. او از تو چون طفلی مراقبت میکرد و تغذیهات مینمود. تو در بهشت عدن خویش بودی. اما ناآگاه! پس آن وجود بیکران، آن مرکزیت متعال، تو را با ذهن محدودت، تو را با نفس پرخواهش و ناآگاهت، یکه و تنها به صحرای زندگی میفرستد تا عملاً بفهمی بدون آن وجود بیکرانه کاری از ذهن تو و نفس تو ساخته نیست. این دورهٔ غربت را شب تاریک روح گویند. تو یکه و تنهایی. دردمند و غریب. در این دوره به هرچه چنگ بزنی پوشالی است. به هر چه امید ببندی ناامید میشوی. زیرا هیچ چیز این لهو و لعب اصالت ندارد و گرهای از غم غربت تو را نمیگشاید. آن مرکزیت وجود، آن بیکرانه مقدس، همچنان تو را در خفا مینگرد تا چه خواهیکرد و چگونه آگاهانه به بهشت خویش باز خواهی گشت. تا چگونه این درد و ضعف بیکسی را به نقطهٔ قوتت تبدیل میکنی. آیا آگاهانه به مرکزیت وجود خویش واصل خواهی شد. یا همچنان با ذهن تاریکاندیش و نفس پرخواهشات از این صحرا به آن صحرا خواهی شد. آری، این تنهایی و گمگشتگی ما، این غم غربت ما، برنامهای از پیش تعیین شده برای نیل به فهمی نجاتبخش است. پس آگاه شو و با تسلیم و رضا و کولهباری از تجربه به خانه اصلیات باز گرد.که دیرزمانی است آن وجود بیکران در انتظار توست. از این ذهن محدود، از این نفسی که همواره درمانش را در بیرون جستجو میکند، دست بردار و به خود متعال و بیکرانهات باز گرد. تو آنی.
مسعود ریاعی