☆ خودبسته آن است که خود را به خواهش و آرزو بسته است. همواره در بند رسیدن به چیزی و جایی است. آزاد نیست و از درون قفل است.
خودرسته، رها از خواهش و آرزوست. نقد زندگی می کند و جز خودِ متعالِ نقدش، در بند چیزی و جایی نیست.
در این جهان خودبستگان بسیارند و خودرستگان قلیل. و “قَلِیلَُ مِن عِبادِیَ الشَّکُور”!
– خودبسته، آرمان پرست است و خودرسته حق پرست.
– خودبسته همهٔ در و پنجره های وجودش بسته است و خودرسته همهٔ در و پنجره های وجودش به خیر بازِ باز است.
– خودبسته در تاریکیهای ذهن و ذهنیاتش به سر می برد و خودرسته از این تاریکیها رسته و به نور فطرت خود رسیده است.
– خودبسته جز موافق برداشت خود را پذیرا نیست و خودرسته پذیرای تمامیت هستی است.
– خودبسته در خواب زندگی می کند و همواره در خواب می رود و در خواب می آید، خودرسته از این خواب گران برخاسته و چشمان مشاهده گرش را به حقیقت آنچه هست گشوده است.
– خودبسته در زندانی است که زندانبانش خودش است، خودرسته پادشاهی بی زندان و بی حصار است.
ای دوست، در این اندک باقیمانده “مُخلَصین” را دریاب و از مُخلَصین باش که هم اینانند خودرستگان.
مسعود ریاعی