☆ راه های بسیاری است که به خدا منتهی می شوند اما هیچکدام به پای راه عشق نمی رسند. عشق، کیمیاگری قهار است. منیّت آدمی را می سوزاند و از میان خاکسترش حیات واقعی اش را بیرون می کشد. عشق راه هر کس و ناکس نیست، راه خاص الخواص است. اگر خداوند خیر کثیری برای سالکی اراده کرده باشد، او را دچار عشق می کند. عاشقش می سازد و با عشق به زیباترین وجهی می سوزاندش. و آنگاه در وجود خالی از غیرش، جاودانه می نشیند و جلوه گاه معشوقش می سازد. راه عشق، یک راه تام و تمام است. سالک عاشق کسی است که دست از نفسانیت خود کشیده و ذهن و ذهنیاتش را به دور انداخته است. آن است که با رضایتی مسحورکننده سراپا تسلیم است. او چیزی نمی خواهد، زیرا عشق را دارد. عشقی که برایش همه چیز است. پس او پاداشش را نقداً گرفته است. سالک عاشق به هر سو نظر کند، جز معشوق نمی بیند. او در عشق غوطه ور است. پس رسیده است بی آنکه به جایی برود. می داند بی آنکه سؤال کند. و برخوردار است بی آنکه بخواهد. او با عشق در مرکزیت هستی ساکن گشته است.
مسعود ریاعی