☆ “ایر” به معنای آزاد و “ایران” که جمع آن است به معنای آزادگان است. دقت کن، ایران یک واژه حکیمانه است که اشاره به یک کیفیت وجودی دارد. و آن آزادی است. آن که حقیقتاً آزاد است را ایرانی گویند. و آن که با آزادی بیگانه است، شایسته چنین اسمی نیست اگرچه در سرزمین پارس زندگی کند. آزادگی و ایرانی، مترادف یکدیگرند. جدایی ناپذیرند. واحدند. ایرانی به معنای حقیقی کلمه به انسانی گویند که اسیر هیچ چیز و هیچ کس نیست و برده ی هیچ نظریه و برداشتی نمی باشد. چنین کسی گوهر مقدس و نورانی آزادی را پاس می دارد. واژه ایران پیش از هر معنای دیگری، یک اصطلاح حکیمانه نزد حکمای باستان است. وقتی گفته می شود که “ایرانویج” قلب اقالیم هفتگانه است؛ یعنی آزادی و آزادگی مرکز عوالم وجود است. اصطلاح “ایران مداری” در حکمت، اشاره به حکمت نوریه است. نوری که آزادی می آورد. حکمتی که بر اساس “نور” و بر اصل “آزادی” مبتنی است. و این بالعکس اصطلاح “کوش مداری” است که بر اساس قالب های بسته ی ذهنی و حد و تعریف بنا شده است. این نور است که آزادی می آورد، که وسعت دید می آورد. ایرانی اهل “مشاهده” است. از این منظر؛ حکمت “ایران مداری” همان حکمت یمانی است که پیامبر (ص) به نیکی از آن سخن گفته اند. یمین به معنای اشراقی آن. و “کوش مداری” همان حکمت حبشی (منسوب به حبشه) است که بر اساس قواعد تنگ و تاریک و محدود ذهنی بنا شده است. ای دوست، اصل و حقیقتِ واژه ی ایران، نه به نژاد اشاره دارد و نه همچون واژگان پارس و پرشیا به منطقه ای جغرافیایی. آن اشاره به یک کیفیت وجودی بر اساس آزادگی و حریّت است. این یعنی؛ آن که از آزادی و آزادگی هیچ بهره ای ندارد، سزاوار چنین نام حکیمانه ای نیست اگرچه در سرزمین پارس بزیَد.
مسعود ریاعی