– “لِکُلِّ اُمَّةٍ اَجَلٌ”
(برای هر امتی دورهای معین است)
– “لِکُلِّ اَجَلٍ کِتابٌ”
(برای هر دورهای حکمی معین است)
– نظم که عامل برپایی شیء است چیزی ایستا و ثابت و لایتغیر نیست. نظم امری پویا و همیشه در تحول است. موجودات و پدیدارها هر کدام در نظمی انرژیایی و مسحورکننده بوجود میآیند و پس از مدتی دچار اِنتروپی یا نیروی بینظمی یا واپاشیدگی شده، از میان میروند. هر چیزی شروع و پایانی دارد. نظم و بینظمی با هم اند. همچنانکه مرگ و زندگی با هم اند. در دل هر نظمی بینظمی نهفته، و در دل هر بینظمی، نظمی دگر. در این دنیا هیچ چیز ثابت و ماندگاری وجود ندارد. هیچ موجودی جاودانه نیست. هیچ بنایی همیشگی نیست. همهٔ چیزها در زمان مقررشان دچار انتروپی شده و از هم میپاشند. این نه فقط در طبیعت که در اندیشه و سیاست و اجتماع و اقتصاد نیز قانونی جاری است. هر چیزی سرآمدی دارد. در این دنیا هیچ نظم و تشکیلاتی ابدی نیست. میآیند و میروند. به قول قرآن، اَجَل دارند. اَجَلشان که رسید کارشان تمام است. زیرا نظمی که تا به حال موجب بقایش بوده از هم میپاشد و نیروی بینظمی سبب اضمحلالش میشود. بینظمی و نظم همکاران یکدیگرند. هر دو با هم در یک چرخه عمل میکنند. هیچ نظم ماندگاری وجود ندارد. تنها این نظم پویا و دگرگونشونده است که وجود دارد. هر آمدن و ظهوری، رفتنی دارد. نیروی نظم و انسجام، آن را میآورد، نیروی بینظمی آن را میبرَد. کسی که بخواهد مدام نظم گذشته را بطور همیشگی حفظ کند، به واقع نیروی خود را هدر میدهد. زیرا اینکار ذاتاً شدنی نیست. خلاف جریان حیات است. در این دنیا غایتاً، بینظمی و واپاشی همیشه بر نظم و برقراری شیء پیروز است. همچنانکه مرگ همواره پیروز است. این تقدیر زندگیِ دنیوی است که به وضوح برای هر اندیشمندی قابل مشاهده است و البته مثالهایش هم فراوان است. نظمی که اجل دارد را نمی توان حفظ کرد. آن نظمی را که بزرگان به حفظ آن سفارش کردهاند نظم در کار است نه حفظ نظم گذشتهٔ مرده که مقتضیاتش تغییر کرده است. زیرا هر دورهای اَجَل خود را دارد، شروع و پایان خود را دارد، حکم و کتاب خود را دارد؛”لِکُلِّ اَجَلٍ کِتابٌ”! هر چیزی در هر دورهای با نظم بخصوصش بوجود میآید و با انتروپی یا بینظمی مخصوصش از بین میرود. و این قطعی مینماید و نمیتوان جلوی آن را گرفت. این قانون جریان حیات است. زیرا جریان هستی همواره رو به پیش است و هر دورهای نظم خاص خود را میطلبد. نظم امروز همان نظم دیروز نیست. همچنانکه جهان دیروز جهان امروز نیست. ای دوست، نظم و بینظمی همواره در یک چرخش هماهنگ، چرخشی عمل میکنند. بین نظم و بینظمی حالتی دیالکتیکگونه برقرار است. یکی میآورد و دیگری میبرَد و باز نظمی دگر. از نمونهٔ کارهایشان سیر آدمی از لحظه شکلگیری و تولدش، تا مرگ و اضمحلال جسدش است. وقتی کسی پیر میشود و رو به موت و اضمحلال میرود، یعنی نیروی اِنتروپی بر او غلبه کرده است. قانون انتروپی را باید خوب فهمید و مصادیقش را خوب شناخت. زیرا در همهجا و همهٔ زمینهها فعال است. سالک فرهیخته کسی است که ساختار و عملکرد این جهان را بشناسد و همواره با آن به هماهنگی عمل کند.
بر گرفته از مجموعه نکات قرآنی
مسعود ریاعی