“یا بُنَیَّ اِذهَبُوا”
(ای فرزندانم! ذاهب شوید)!
– “مذهب” راه است و “ذاهب” روندهٔ این راه است. تو اگر ذاهب شوی، یوسف خود را خواهی یافت. انسان مذهبی یک ذاهب است. رونده است. سالکِ در راه است. و راه برای عبور. در راه نمی نشینند. نمی خوابند. سد معبر نمی کنند. راه برای رفتن است. آن رهرو می طلبد. فلذا مذهب، پویایی است. واژه اش این را می گوید. آن به معنای جاخوش کردن در جایی نیست. راه است. و راه، چالش برانگیز. تو در راه پیوسته با سوالات و موانع عدیده روبرو می شوی. پس نمی توانی مشتی جواب های از پیش مهیا شده را حفظ کنی و مدام همانها را در برابر سوالات و چالش های جدید و عدیدهٔ راه تکرار کنی. سوال و چالشی که در پیچ صخره ای راه مطرح است همان سوال و چالشی نیست که هنگام عبور از نهر با آن روبرو می شوی. راه، تنها در “حال” معنا می دهد و جواب چالش هایش را تنها در “حال” می طلبد. وقتی می گوییم یک سالک، فردی مذهبی است، آن به معنای متعارف و عامیانه اش نیست. آن به معنای هوشمندی و درایت و در حال بودن است. پویا بودن است. چنین سالکی حکم کیمیا را دارد. اتفاقاً “الذَّهَب” نیز به معنای طلاست! سالک ذاهب بسوی پروردگار خویش می رود؛ “اِنِّی ذاهِبٌ اِلیٰ رَبِّی”! او به اصل خویش رهسپار است. او از خود به خدایش می رود. به خویشتن حقیقی خویش. به فطرت پاک الهی اش. این مهمترین کار اوست. هر کار دیگری فرع بر این کار است. فلذا هر کس که سالکانه بسوی پروردگارش “ذاهب” است، “مذهبی” است. هر که به اصل خویش رهسپار است، “مذهبی” است. این سوی دنیا باشد یا آنسو. فرقی نمی کند. زیرا تمام داستان واصِل شدن به حقیقت خویش است. پس نیک بنگر که تو “ذاهب” کجا و که هستی؟! “فَاَینَ تَذهَبُونَ”؟! ذاهب راه خشم و خشونت نباش، “اِذ ذَهَبَ مُغاضِباً” نباش! ذاهب حسرت خوردن بر این و آن هم نباش، “لا تَذهَب نَفسَکَ عَلَیهِم حَسَرات”… ذاهب خودیت متعال خودت باش. ذاهب پروردگارت که از رگ گردن به تو نزدیکتر است.
بر گرفته از مجموعه نکات قرآنی
مسعود ریاعی