“فَما لَنا مِن شافِعِینَ”
(پس شفاعت کننده ای برای ما نیست)!
☆ “شَفع” به معنای جفت است. بر خلاف “وَتر” که فرد است. شفیع و شفاعت کننده، آن را گویند که در طلب مساعدت و یاری رساندن به کسی است. اما این کس هر کسی نیست. زیرا در معنای شفاعت، مفهوم جفت بودن و هم خوانی و هماهنگی مستتر است. واضح تر آنکه مابین شفاعت کننده و شفاعت شونده، سنخیتی وجود دارد. این یعنی؛ کسی که سراسر زندگی و گفتار و کردار و اندیشه اش، مملو از خشونت است، کسی که وجودش سرشار از بی رحمی است، شفیع اش خدای بخشنده و مهربان نیست. زیرا عملکرد او هیچ سنخیتی با خدای بخشنده و مهربان ندارد. زیرا قاعده “اِن لا تَرحَم، لا تُرحَم”(اگر رحم نکنی، رحم کرده نمی شوی) در کار است. شفاعت در قرآن به مفهوم، تنبلی و امید واهی و مفت خوری نیست. شفاعت کسی می شود که خود هم جنس و هم سنخ شفاعت کننده اش باشد. زیرا آنها با هم یک زوج روحانی را تشکیل می دهند. معنای شفاعت همین است. شَفَعَ العَددَ: یعنی؛ او را زوج قرار داد. “کانَ واحِداً فَشَفَعتُهُ بِآخَرَ”: یعنی؛ تک بود و من آن را به مثل خودش ضمیمه کردم، به مثل خودش قرینش ساختم”! دریاب نکته را! تو اگر بخواهی خدای خیرالراحمین شفیع ات باشد، باید لااقل بویی از رائحه ی رحمت از تو متصاعد باشد. باید در زندگی ات مزه ی رحمت را به دیگران چشانده باشی. باید بارقه ای از صفت رحمت در وجود تو متجلی باشد، و آنگاه امید به شفاعت خیرالراحمین داشته باشی. انسانی که سرتاسر زندگی اش خودخواهی و خودپرستی و سلطه گری و ترویج خشونت و اشاعه شرّ و آسیب و آزار رساندن به دیگران بوده است، آخر چه سنخیتی با خدای بخشنده و مهربان دارد که بخواهد با اسمی از اسماءش شفاعت شود!؟ ای دوست، اگر بدنبال شفیع هستی، باید از همینجا دست به کار شوی. باید از همینجا هم سنخ بودن خودت را به اثبات رسانی. باید بتوانی ببخشی. باید بتوانی گرفتاران را مساعدت کنی و آنها را از بند بِرَهانی. اگر در آن روز عظیم، شفیع می خواهی، باید خودت به قدر وُسع ات، در زندگی ات نقش شفیع داشته باشی. و یادت باشد؛ این همجنس است که با همجنس پرواز می کند! خوبی با خوبی! مهر با مهر! شفاعت با شفاعت!
بر گرفته از مجموعه نکات قرآنی
مسعود ریاعی