☆ عادت یعنی بازگشت به گذشته. یعنی تکرار فعل گذشته. آن ریشه ی “عادَ یَعُودُ” است. حرف از بازگشت به گذشته و تکرار است. اهل عادت گذشته پرست اند بی آنکه بدانند. آنها در اسارت گذشته و تکراری بَرده وار به سر می برند. خود زندگی نمی کنند، عادت هایشان است که زندگی می کند! و دقیقاً از این روست که یک سالک باید عادت هایش را در هم بشکند. باید بتواند خود را از زندان عادت ها خلاص کند. و عادات انواع دارند؛ جسمی و عاطفی و ذهنی و حتی روحی. وقتی تو به چیزی عادت کنی به واقع به آن قفل شده ای. آزادی ات گرفته شده است. اعتیاد معنایش همین است. آن نیز ریشه در عادت دارد. قوم عاد هم عادت پرست بودند و این از معنای نام شان پیداست! اما چه شدند؟! خداوند مضمحل شان نمود. زیرا برده ی عادات بودن و دور خود چرخیدن و گذشته پرستی کردن، مسیر رشد و تعالی نیست. مسیر درست، تر و تازه بودن است. هماهنگی با جریان ناب حیات است. جریانی که پویاست. سالک درست مثل خالقش که خود هر روز در شأنی و کاریست “کُلَّ یَومٍ هُوَ فِی شَأنٍ”، تر و تازه و بی تکرار است. در تجلیاتش تکرار نیست. تو وقتی از زندان عادات خارج شوی، تازه زنده شده ای. تازه خودت شده ای. تا بحال عادات حاکم بر زندگی ات بود اما اکنون این خود زندگی است که حاکم بر زندگی ات شده است. درست است که ترک عادات سخت است اما کاری است ضروری. اگر می خواهی به خود متعالی ات نائل شوی باید عاداتت را تک به تک شناسایی کنی و آنگاه آنها را شجاعانه در هم بشکنی. این یک مبارزهٔ سالکانه است. یک جهاد مقدس برای رسیدن به خود است. وقتی خوب بنگری خواهی دید که بسیاری در زندان عادات خویش به سر می برند؛ عادت کرده اند فقط غذاهای معین و تکراری بخورند، عادت کرده اند از مسیرهای تکراری بروند و بیایند، حرف های تکراری بزنند و بشنوند، عادت کرده اند سر ساعتی بخوابند و سر ساعتی بیدار شوند، عادت کرده اند اشخاص مشخص و تکراری را ببینند، کتابهای تکراری و مثل هم را بخوانند، به جاهای تکراری مسافرت کنند، حتی عبادات شان نیز بر اساس عادت و تکرار است. تو در زندگی اینان هیچ روح زنده و تر و تازه ای نمی بینی. آنچه هست عادت و تکرار است. فلذا اولین اقدام سالک، قیام علیه عادات اسارت بار خودش است. این از مهمترین و اصلی ترین قدم های سلوک است. او باید به کیفیتی نائل شود که به قطع بداند؛ هر کاری را، آگاهانه خودش انجام می دهد و نه عاداتش!
مسعود ریاعی