☆ روزی کسی مرا گفت: “شاید ما جای دیگری مرده ایم و اینجا جهنم است!”
به او گفتم: آفرین! داری یواش یواش به حقیقت نزدیک می شوی و کیفیت های جهنمی را می شناسی! اینجا بدون شک رتبه ای از جهنم است. نشانه ها این را می گویند. البته مراتب سخت تری هم در کار است، که بستگی به نوع اندیشه و عملکرد ما دارد. ما هم اکنون از “غِسلِین” می خوریم، از خون و چرکی که در رگهایمان جاری است. اگر این “غِسلین” را زیر میکروسکوپ ببینی حالت بهم میخورد. ما با حرارت زنده ایم و همه چیزمان ناری است و حتی تغذیه مان با سوخت و ساز است. پوست هایمان هر چند سال یکبار کنده می شود و پوست دیگری می روید. دنیای مان ناری است. همه چیزش با حرارت کار می کند. آن بالا خورشید است و این پایین انبوهی از مواد مذاب. آری اینجا رتبه ای از جهنم است و همه مان در قبر بدنمان مدفون شده ایم. بهتر بگویم به بند کشیده شده ایم. آنچنان که پرواز را از یاد برده ایم. ما هر روزه در این جهنم به نوعی زجر می کشیم. رنج می بریم. از دست این ستمکار خلاص نشده به دست ستمکار دیگری می افتیم. از این شرّ رها نشده شرّ دیگری در راه است. ما در میان دروغ و فریب و بدعهدی و جنگ و نامردمی دست و پا میزنیم. حتی گاه برای راحتی خود، پا بر سر و گردن دیگران می گذاریم تا دمی بالاتر رویم… آری، نشانه هایی که قرآن می دهد همگی درست و قابل تطبیق است، اینجا که همه مان در آن واقع شده ایم رتبه ای از جهنم است. تمام نشانه ها بر جهنم بودنش گواهی دارند. و ما همه بخاطر حماقت های خود در اینجاییم…. اما باز خدای رحمان، رسولانش را به نیکی می فرستد تا ما را از گور هایمان بر انگیزد، تا بیدارمان کند، تا هر از گاهی بر سر مان فریاد زنند که اینجا جای شما نیست، شما برای مرگ آفریده نشده اید، آفریده نشده اید که در مرداب دنیا دست و پا بزنید… اما کو گوش شنوا! کو بیداری! همه ی ما خود این جهنم خودخواسته را دوست داریم و حاضر نیستیم از این دنیایی که هر روز به نوعی زجرمان می دهد، خارج شویم. حاضر به دل کندن نیستیم. مشکل اینجاست که ما جهنم خود را دوست داریم، شکنجه گران خود را دوست داریم، و به این آتش و این غل و زنجیر ها عادت کرده ایم. حاضر نیستیم که نگاهمان را، که اندیشه و عملکردمان را، تغییر دهیم و از این کیفیت سخت و بدشگون خلاصی یابیم. از یکطرف زار می زنیم و تضرع می کنیم که خدایا، نجات دهنده ای برایمان بفرست، و از آنطرف ناجیان و رسولانش را مجنون می نامیم و یا به قول قرآن آنها را می کشیم. ما به جهنم افتادگان، موجودات عجیبی هستیم. حرف از نجات می زنیم اما قدمی بسویش نمی رویم. و بدیهی است تا وقتی عاشق جهنم خویشیم، از آن خلاصی نیابیم.
مسعود ریاعی