خدایان ذهنی را یکبار برای همیشه باید جانشان را گرفت و جنازه شان را از روح و جان بیرون انداخت. آنها هزاران سال است که ذهن بشر را به بازی گرفته اند، نسل های بسیاری را به خاک و خون کشیده اند و هنوز هم می کشند. مبارزه ی اصلی سالک با خدایان است. خدایانی که عمری در ذهن ها و اندیشه ها جاخوش کرده اند، فرمان می رانند و ویران می کنند و به حماقت همه می خندند. خدایانی که با وعده های موهوم، ذهن های بیشماری را هیپنوتیزم کرده اند. به همه تلقین کرده اند که فقط شما بر حق اید و دیگران باطل، و اینگونه همه را به جان هم انداخته اند. خدایانی که اصالت ندارند و خود دست پرورده ی ذهن های تاریک اندیش اند. خدایانی تحت عنوان؛ عقیده ی من، برداشت من، نژاد من، خاك من، مرز من، فرهنگ من، قدرت من، پول من، لذت من، بهشت من، … اینها هیچکدام خدا نیستند اما عملاً توسط بسیاری پرستش می شوند و تا بشر این خدایان موهوم را از ذهن و جانش نرانَد، جهان روی صلح و آرامش نخواهد دید. چه زخم دوباره از جایی دیگر دهان باز خواهد نمود. دور انداختن خدایان، مغز پیام “لا اله الا الله” است. مقدمه ای واجب است و تا تحقق نپذیرد، وصل به “مطلق” محقق نمی شود، رهایی امکانپذیر نیست و فلاح و رستگاری رخ نمی نماید. وقتی همه ی خدایان را به دور بریزی، آنچه که می ماند، یک لایتناهی بسیط و فراتر از درک است که از آنِ همه است، و خدای حقیقی هموست. فرمانش جز عشق و رحمت نیست، چه خود “الرحمن الرحیم” است.
مسعود ریاعی