زبان روح، زبانِ”زنده” است. زبانِ”حال” است. خودانگیخته از حقیقت وجود تو بر می خیزد. وقتی با سلوکت به چنین زبانی نائل شوی، دگر از تضاد و تناقض نترس. راحت باش. چه تضادها و تناقضات، به این کیفیت راه ندارند. آنها مقولات ذهنی اند. خالقشان ذهن است. جهانشان ذهنی است، حقیقی نیست. در زندگی حقیقی، در زندگی سالکانه، اثری از آثارشان نمی بینی. زیرا بدان راه ندارند. این اصحاب ذهن اند که همواره از تضاد و تناقض در خوف و اضطراب اند. این آنهایند که از مخلوق ذهن خودشان می ترسند. تضاد و تناقض، لولوی سر خرمن آنهاست. زیرا زبانشان ذهنی است. جعلی است. برای همین است که همواره مجبورند چند پهلو و مزوّرانه حرف بزنند تا مبادا به تضاد و تناقض گویی متهم شوند. یک سالک از این ورطه ها گذشته است. رسیده به روح است و همواره با زبان روحش سخن می گوید. زبان روح، در “حال” است. و در “حال” هیچ تضاد و تناقضی نمی تواند وجود داشته باشد. زیرا “حال” در هر “آن” فقط “یک” چیز را می پذیرد و “یک” را اجازه ی گذر می دهد. و در “یکی” هیچ تضاد و تناقضی نیست. نمی تواند باشد. تضادها و تناقضات، ریشه در “دوگانگی” دارند. حیاتِ سایه گونه شان، بر اساس دوگانگی ها شکل گرفته است. جنگ بین “بود و نبود”، “هست و نیست”، “شدن و نشدن” خوراکشان است. اما “حال” کیفیتی “یگانه” دارد. یگانه بین و یگانه گوست و همواره “کلمه واحده” را پاس میدارد. “یگانگی” زبان روح است و “دوگانگی” زبان ذهن. سرچشمه یکی”وحدت” است و دیگری “کثرت”. یک سالک واصِل همواره با زبان روحش سخن می گوید و با زبان روحش دعا می کند. با زبان روحش خیر را می پراکَنَد و با زبان روحش، با روح اشیاء و اشخاص، تکلّم می کند. و اینگونه است که کلامش می گیرد، می شود، به هدف میزند، و مؤثر و اعجاب انگیز جلوه می کند. زیرا این زبان، زبانی زنده و پویاست و بر اساس مقتضیات “حال”، ارتعاش می یابد. ارتعاشی که هماهنگ با ارتعاشِ کل هستی است. و کلام هماهنگ، کلامی شدنی است. بارزترین نشان زبان روح، عشقی است که در آن موج می زند. محبتی است سرشار که در هر کلمه اش نثار هستی می گردد. چه زبان روح، منبعث از “صلح کل” است.
مسعود ریاعی