…مي دانی، هنگامی که قابیل هابیل را کشت، آدم حوا را بر گرفت و از آنجا به سوی زمین بلندی هجرت کرد. همانجا ماند و فرزندان دیگرش آنجا متولد شدند. او تا زنده بود به فرزندانش وصیت کرد، هیچگاه به فرو دست نروند و با خاندان قابیل امتزاج نکنند و همواره در همین بلندی بمانند. سالها گذشت. آدم مُرد و فرزندانش همچنان به وصیت او عمل می کردند، تا اینکه جمعی وسوسه شدند تا به فرو دست روند، تا ببینند عموزادگانشان چگونه اند و بر چه حال اند. این وسوسه زمانی به اوج رسید که فرزندان قابیل نیز از آن پایین با نوای دلنواز موسیقایی خود، آنها را به پایین آمدن ترغیب نمودند. بالاخره جنگ مغلوبه شد و فرزندان آدم یکی یکی پایین آمدند. فرود همان و امتزاج همان… اکنون این منم که تاریخ را بر میگردانم، این منم که بر فراز ایستاده ام و با نوای چنگ و عودم، پایین آمدگان را به بالا ترغیب می کنم …
بر گرفته از داستان “”