– میپرسد چرا انقدر بر بیخواهشی و بیآرزویی تاکید میکنی؟
پاسخ میدهم برای اینکه خداوند هر آنچه را که نیاز دارید پیشاپیش به شما داده است. “رَبُّناالَّذِی اَعطیٰ کلَّ شَیءٍ … خداوند عطا کرده است! داده است! “آتاکُم الله”! وقتی هر آنچه را که باید داری، آرزو کردن و خواهشداشتن نامعقول و نابخردانه است. آن یک بیماری است. خواهش و آرزو برای نیاز حیاتی وقتی موجه است که شخص فاقد آن باشد. حال آنکه تو خود جهانی بزرگی. عالَم بزرگ را در تو سرشتهاند؛ “وَ فِیکَ النطَویٰ العالَمُ الاَکبَرُ”! تو باید به وجود خودت نقب بزنی. معدنهای طلا و نقره حقیقی در وجود خودت است. “النّاسُ کَمَعادنِ الذَهَبِ وَ الفِضَّة”! مضافاً اینکه در آرزوی چیز دیگری شدن فرو رفتن، تو را دو شقه میکند؛ یکی همین که هستی و دیگری آنکه میخواهی باشی. این تقسیم، این دو تکه کردن خود، مضر است. نفی واقعیت خود است. بر ضد خود و بر ضد آنچه که هست عمل کردن است. حال آنکه دانهای که همهٔ ثمرات در آنست از ازل در وجودت کاشته شده است. فقط کافیست بر اساس راستی و درستی سالم زندگی کنی و با جریان حیات هماهنگ به پیش روی. آن دانه شکوفا میشود و خواهی دید که هر آنچه را که برای رشدت نیاز داشتی پیشاپیش به تو دادهاند. آرزوپرستی و آرمانپرستی یک بیماری خطرناک است. آنها نمیگذارند که تو واقعیت آنچه هست را به درستی بنگری. زیرا در ذهنت همواره فقط آرزوی خود را میبینی. با خیالات خود سیر میکنی. فلذا از واقعیت آنچه هست روز به روز دورتر و دورتر میشوی. و بدینسان از زندگیِ خدادادهات لذت نخواهی برد. زیرا هیچگاه در زمان و مکان درست قرار نداری. آری، به هیچ آرزویی نیازی نیست. حتی به آرزوی وصل نیز نیازی نیست. زیرا تو وصل هستی! فقط آگاه به وصل نیستی! کافیست به وصل آگاه شوی!
مسعود ریاعی