“حمد(۵۲) از آنِ خدا(۱) است”
[نگاهی از منظر اعداد به الحمد لله]
☆ “اَلِف” هم ۱ است هم ۱۰۰۰، زیرا “اَلْف”(هزار) نیز هست. هم اول است هم آخر. حروف الفبا نیز با “ا” آغاز و با “یا” یعنی باز با “ا” خاتمه می یابد. “اِیّا”، اول و آخر است. “اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعِینَ”؛ این تنها وجودی است که قابل پرستش است و تنها وجودی است که باید از او یاری طلبید. در حکایت های اساطیری از “اَیا” به عنوان خدای خدایان، خدای آسمانها و منشأ هستی یاد شده است. از این منظر، هستی با الف آغاز و به الف ختم می گردد. این اشاره به دور هبوط و صعود است که به واسطه “ب” در پیاله “ن” یعنی در جهان هستی به انجام می رسد. “ب” و “ن”، یعنی بن(۵۲)، به تبعیت از الف اصلی(ا)، کِشت الف(۱۱۱) می کند. یعنی خداگونه بار می آورد. و این کیمیاگری حمد(۵۲) مقتدر است که تنها از آنِ خدای یگانه(۱) است نه کس دیگر. قرآن می فرماید؛ “فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ” (کسانی که به او -یعنی همان “بِهِ” (۵،۲)- ایمان آورند) “وَ عَزَّرُوهُ” (و گرامی اش بدارند) “وَ نَصَرُوهُ” (و یاری اش کنند) “وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی اُنزِلَ مَعَهُ اُولئِکَ هُمُ المُفلِحُونَ” (و از نوری که به همراهش نازل شده پیروی کنند، چنین کسانی همان رستگارانند). ای دوست، “حمد” (۵۲) یک تجلّی بزرگ است که خود برخوردار از تجلیات عدیده است. آن اشاره به وجودی زنده و کارآمد است. اولین آیه بعد از بسم الله الرحمن الرحیم است. آن را واژه ی صرف مپندار. آن نوری ظهور یافته و دست اندر کار فعلی بزرگ است. محمد (ص) دارای “حمد”(۵۲) است. ریشه از آنجا دارد. بدان که مسیح(ع) با ۲ ماهی و ۵ نان، هزاران نفر را سیر کرد! ایلیا(۵۲) نیز با چنین قدرتی مرده را زنده نمود! زیرا حمدی که فقط و فقط از آنِ خدای یگانه است، کارش کارستان است. این حمدِ زنده ی هفت آیه ای (۵+۲)، بسیار شگفت و اسراری است. میمیراند و زنده می کند. هم پاک کننده و هم آبادکننده است. هر صلاتی با آن راست و درست آید… ای دوست، بدان “الحمد لله”، ذکر سالکان فرهیخته ای است که همواره تسلیم محض اند و جز اراده ی او را طالب نیستند. همان کسانی که وجه خود را به او تسلیم نموده و عاشقانه خواهان وجه اویند. چه خود در حدیثی قدسی فرموده: “کُن لِی اَکُن لَکَ”(برای من باش تا برای تو باشم)!
[لفظ “کُن نیز باز (۵۰ + ۲۰) است!]
بر گرفته از مجموعه نکات قرآنی
مسعود ریاعی