☆ فروید به نیروی جنسی توجه می کند، آدلر به دوران کودکی توجه می کند، یونگ به ناخودآگاه جمعی و کهن الگوها توجه می کند،… همهٔ اینها برای شناخت روان بشر تلاش کرده اند اما هر کدام از زاویه دیدی و منظری. لکن قرآن کریم به نفس آدمی توجه دارد که مجموعه اینها و جز اینهاست. نفس باید از هر انگیزه و خواهش و آرزو پاک گردد و کیفیت ناب اولیه اش را آگاهانه در یابد. سلوک برای رهایی نفس از انواع اسارت های ذهنی و عاطفی است. نفس رهاشده، نفس خلاص شده از چنگال انواع وابستگی ها و دلبستگی ها، همان نفس مطمئنه است. هدف قرآن در بیان هر حادثه و ماجرایی، نائل شدن نفس آدمی به نفس مطمئنه است.
☆ وقتی کسی از نفس سخن می گوید باید از او پرسید که منظورش از نفس چیست. زیرا واژه ی نفس در طول تاریخ معانی و مصادیق بسیاری یافته است. برخی مرادشان از این کلمه روح است، برخی آن را به معنای جان می گیرند و برخی به معنای ذهن و مرکزیت احساسات و عواطف. برخی از آن به حیات و جنبندگی یاد می کنند برخی به حجاب. برخی آن را ماده ای مجرده می دانند و برخی آن را ماده ای بخاری تصور می کنند. عده ای آن را جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا می دانند که با شکل گیری بدنِ انسان پا به عرصه ی وجود می نهد و بعد جاودانه می شود، برخی به وجود جاودانه ازلی و ابدی آن قائل اند… خلاصه در کتب مختلف برای نفس معانی و مصادیق بسیار ذکر شده است. قرآن کریم نفس را در اوصاف و موقعیت های مختلفی بیان کرده که از این میان می توان به نفس واحده، نفس اماره، نفس لوامه و نفس مطمئنه اشاره نمود. قرآن حتی برای خدا هم نفس قائل است. آنجا که میفرماید “یُحَذِرُکُمُ اللهُ نَفسَهُ”. در یکجا با نفس باید مجاهده و مقاتله نمود و در جایی دگر نفس به بهشت خودِ خدا دعوت می شود. آیا نفس های گوناگون وجود دارد؟! یا فقط یک نفس وجود دارد و نفس های دیگر مراتب اوست؟! آیا نفس حالات گوناگون دارد؟! آیا قابل تغییر و تبدیل است؟! آیا مراد از نفس، ذات است؟! آیا تجلی روح است؟! آیا واسط میان روح و جسم است؟! آیا نفس همان شخصیت و هویت است؟! محدود است یا نامحدود؟! آیا لایه ها و طبقات مختلف دارد؟! آیا جایگاهش مغز است؟! قلب است؟! جگر است؟! یا جایگاهی ندارد و همه را به فراخور حال تحت پوشش گرفته است؟! آیا نفس یک خواهش است؟! آیا هیچ است؟! آیا همچو یک رؤیاست و اصالت ذاتی ندارد؟! آیا مراد از آن برزخ میان نور و ظلمت است؟! … اینها و جز اینها همگی مسائل قابل مناقشه در طول تاریخ بوده اند و حکمای فرهنگ های مختلف از هند و چین و یونان باستان تا حکمای متقدم و متاخر اسلامی در کتب و رسالات عدیده شان از آن بحث کرده اند. اما آنچه تقریباً در همه ی آنها مشترک به نظر می رسد آن اشاره به خمیرمایه و جوهره فردیتی است که هم قابلیت عروج دارد و هم قابلیت هبوط به حضیض ذلت…
مسعود ریاعی