☆ مراد از عالَم “کلمات”، یک عالَم حقیقی است. وجود دارد. آن تشبیه و استعاره نیست. عالَمی است زنده که موجوداتش یعنی کلماتش همگی برخوردار از حیات اند. آن عالَم با عالَم واژه هایی که ما بکار می بریم یکسان نیست. واژه های ما مشتی سر و صدای درهم و بر هم است. یک تقلید کور کورانه و افسارگسیخته و تاریک است. موجوداتی که در این دنیا یعنی در این عالَم محسوس هستند هر کدام صنمی یا تجسمی از آن کلمات زنده اند. این یعنی بقا و موجودیت شان متصل و متکی به آن کلمات زنده است. برخی آن عالَم را مُثُل افلاطونی و برخی آن را اعیان ثابته دانسته اند. نام گذاری ها مهم نیستند بلکه آنچه حائز اهمیت است آن است که بدانی هر شی ئی حقیقتی دارد و مراد از “کلمه” حقیقتِ وجودی آن شیء است. کسانی که اسماء حقیقی اشیاء را بدانند، [همچون آدم (ع) که قرآن بدان اشاره دارد]، قدرت تصرف و تسخیر دارند. آیه شریفه “سَخَّرَ لَکُم ما فِی السَّماواتِ و ما فِی الاَرض”، که اشاره به تسخیر دارد، خطاب به اینان است نه کسان دیگر. کسان دیگر حتی از پس زندگی خودشان بر نمی آیند! این فهم و درایت و معرفت نسبت به “کلمات”، یک حکمت عملی و موهبتی از جانب حق تعالی است. اوج برخورداری از عالَم کلمات، مقام “کُن فَیَکُون” است که خداوند آن را به هر کدام از بندگانش که خواست عطا می کند؛ “یَختَصُّ بِرَحمَتِهِ مَن یَشاءُ”.
مسعود ریاعی