کار سالک، نجات دنیا نیست. نجات از دنیاست. وقتی خود نجات یافت، آنگاه به نجات دیگرانی که در اسارت دنیا به سر می برَند، همت می گمارد. این مفهوم حقیقی نجات در فرهنگ دینی است. انسان تا وقتی جوان است و شور جوانی دارد، براحتی فریب شعارهایی از این قبیل را می خورد که؛ بیایید دنیا را نجات دهیم، بیایید تغییرش دهیم و گلستانش کنیم و برخوردارش شویم و چه و چه… و وقتی سنی از او می گذرد و عقل توی سرش می آید، می فهمد آنکه از آغاز باید نجات می یافت، خودش بوده است. پیرمردان امروز جهان همان جوانان پر شور دیروز اند که میخواستند دنیا را نجات دهند و جایی بهتر از آن بسازند، چه شد؟! آیا دنیا نجات یافت و گلستان شد؟! دوره به دوره همین آرمان و ایده وسوسه انگیز بوده است و هنوز هم هست بی آنکه بوی نجاتی استشمام شود. زیرا نجات آنگاه محقق شدنی است که آگاهی تو، از کیفیتی به نام دنیا خروج کند. از منظر حکمای الهی، کیفیتی به نام دنیا نجات دادنی نیست، آن یک زندان ذهنی است و غایتش برچیده شدنی است. قیامت معنایش همین است: “برچیده شدن دنیا”، و ورود به کیفیت دیگری از حیات به نام “آخرت”. دقت کن، در اینجا بحث از مرگ فیزیکی نیست، بحث از تغییر نگاه و شعور است. در احادیث قدسی مضامینی آمده که خداوند می فرماید اگر دنیا خوب بود آن را به دوستانم می دادم، و حتی آمده است که می فرماید از وقتی که دنیا پدیدار گشت حتی نگاهی به آن نکرده ام”. البته جریان حیات را نباید با دنیا مترادف بدانی. هستی یک چیز است و مفهومی به نام دنیا چیز دیگری. دنیا همچنانکه از نامش پیداست یک کیفیت پست از بودن است. دنی است. مرادم از دنیا، جهان آفرینش نیست. جهان آفرینش، عالَم وجود است که خود بسیار زیبا و شگفت و کارآمد است، حال آنکه دنیا یک مفهوم ذهنی و یک تعلق نفسانی است. یک نگاه باطل است. یک فریب است. آن را توهّم بزرگ نامیده اند. و توهّم، نه قابل نجات است و نه نجات بخش. آن که باید از این توهّم نجات یابد، آن که موضوع نجات است، من و تو ایم. کار سالک، نجات توهّمی به نام دنیا نیست، بلکه نجات از دنیاست. نجات دنیا، کار فیلمهای سرگرم کننده ی هالیوودی است. نجات دنیا، بهانه و دستمایه سیاستمدارانی است که نیازمند رأی و توجه مردمان اند، مردمان ناهشیاری که خود فریفته دنیا و وعده های پوشالی اش هستند. یک سالک فرهیخته از این حرفها و دامها رهیده است. او هیچگاه عمله ی بی جیره و مواجب چنین تئوری های نفسانی نمی شود. سالک قرار نیست دنیای کسی را نجات دهد. کار او نجات روح هایی است که در بند دنیا گرفتارند. بدان، وقتی دنیا و دنیاطلبی از نگاهت زایل شود، آنگاه، و فقط آنگاه، جهان به سامان شود، و زندگی، زیبا و زنده به چشم زنده شده ات نمایان گردد. ای دوست، تا روح انسان نجات نیابد هیچ چیز او نجات نخواهد یافت. اصل، نجات روح توست.
مسعود ریاعی