☆ در میان خدایان اساطیری یونان باستان، الهه ای است به نام “دیونیزوس” که کمتر از آن سخن گفته اند. “دیونیزوس” خدایی تحول خواه و ساختارشکن است. درست بر عکس “آپولو” که خدای نظم و وضوح و فرم است. من او را اینگونه می فهمم؛ آنگاه که آدمی از درون به بن بست میرسد و دانستگی ها و باورهای غلط و ناکارآمد، او را به اسارت می گیرند و شرطی شده اش می کنند، “دیونیزوس” به ناگاه از اعماق درون سر بر می آورد و تمامی فرم ها و شکل ها و باورهای ذهنی بازدارنده را قاطعانه در هم می کوبد و به دور می ریزد. به واقع “دیونیزوس” نجات دهنده ی روح از کرختی و ناهشیاری و خواب آلودگی است. نیروی پاکسازی و توان تزکیه کنندگی روح است. یک عصیان سازنده است که هسته ی شعور و خلاقیت آدمی را آزاد می کند… اما دیری نمی پاید که دوباره سر و کله “آپولو” که خدای نظم و شکل و فرم است پیدا می شود و این چرخه بین این دو مرتب می چرخد. گویی ساختارشکنی دیونیزوسی و نظم و ثبات آپولویی، دو نیروی مهم چرخندگی چرخ وجودند که هر کدام به نوبت در قلمروی حیات آشکار شده و قدرت نمایی می کنند. شاید که این دو اشاره به همان دو نیروی منفی و مثبت، یا مؤنث و مذکرِ هستی ساز عالَم امکان باشند. یکی دگرگون کننده است و دیگری سامان بخش آن دگرگونی. این دو متضاد همکاران خوبی اند.
مسعود ریاعی