☆ اگر خدا را وجودی در تقابل خود بدانی، زجر خواهی کشید و هر دم زندگی به کامت زهر خواهد شد. زیرا دست به هر کاری که بخواهی بزنی یک نیروی بزرگ و مخالف را در برابر خود تصور خواهی کرد که فضای آزادی و حریت ات را گرفته و تو را خالی از سرور و نشاط می کند و بالنتیجه تبدیل به یک انسان دمغ و غمگین می شوی. نه! این خداشناسی عاشقانه نیست. تو باید خود را نه در تقابل با خدا، که در کنار او و همراهش ببینی. تنها اینچنین است که از زندگی ات لذت خواهی برد. “مع الله” معنایش همین است. مع الله، همراهی است و معنای تضاد نمی دهد. آنها که می گویند؛ نمی توانند با خدا احساس راحتی و خوشبختی کنند، کسانی اند که خدا را وجودی در تقابل خود می دانند. روزگاری نیچه نیز اینچنین بود، و لذا گفت؛ “خدا مرده است”. او با اعلان چنین خبری می خواست یک مانع بزرگ رشد را که در تضاد با آزادی اش می دید از پیش رویش بردارد. تا به زعم خود راحت شود و آزاد گردد. اما راه بهتری نیز بود، و آن اینکه او خدا را نه روبروی خود، که در کنارش می دید. در این کیفیت، می توان از نگاه وسیعِ خدا زندگی را دید و با او همراه شد. بی شک نیچه مرد بزرگ و شجاعی بود. او نکته را خوب فهمیده بود؛ اینکه خدایی که در تقابل و تضاد با ما باشد، زندگی گیر و مصیبت ساز است. این درست است. اما کاش در می یافت که خدای همراه، زندگی بخش و لذت آفرین است. تصور می کنم که او تنها یک گام تا رهایی فاصله داشت. امیدوارم که آن گام آخرین را در روزهای پایانی عمرش برداشته باشد.
مسعود ریاعی