تا آنجا که دانسته ام سه منبع انرژیِ مجزا اما متصل به هم، در آدمی وجود دارد که یکی پس از دیگری به کار می افتند. هنگامی که در بیابانی در مسیری طولانی به راه می افتی در ابتدای راه، این اولین منبع انرژی توست که خرج می شود. این منبع پس طی مسافتی – بستگی به وضعیت بدنی شخص – بسرعت تمام می شود و آدمی احساس خستگی می کند، اگر تسلیم این خستگی کاذب نشوی و چند دقیقه همچنان به راهت ادامه دهی، منبع دوم انرژی که درونی تر است به کار می افتد و خواهی دید بدنت از یک انرژی لطیف تر، گرم شده و به راحتی مسیری طولانی را بدون احساس خستگی ادامه می دهد. اما این منبع درونی دوم نیز پس از چندین ساعت، خالی از انرژی می گردد. و تو را مجبور به نشستن و استراحت می کند… اما هر کسی به منبع سوم دسترسی ندارد زیرا آن تنها زمانی به کار می افتد که آدمی به کیفیت “بی خودی”، یا “فنا”، و یا “توقف کامل ذهن”، نائل شده باشد. به عبارتی وقتی که ذهن معمول تو نباشد، یک انرژی مرموز، اداره ی تمامی امور حیات را به عهده می گیرد و جریان زندگی را به پیش می بَرَد. بسیاری از کسانی که روزهای متمادی در کوهستانها، صحراها و یا در اقیانوس ها، بی زاد و توشه زنده ماندند و عاقبت نجات یافتند، بی آنکه خود بدانند، از این منبع سوم انرژی بهره مند بوده اند. منبعی که وجود دارد اما غیر قابل توضیح است. منبع سوم انرژی که منبعی اسراری است، وقتی که به کار افتد، موقعیت های بسیار سخت و ناشدنی را، شدنی و قابل گذر می کند. این منبع سوم، با تسلیم و پذیرش محض، رابطه ای مستقیم دارد.
مسعود ریاعی