عدم خشونت یک ایدآل است که خود خشونت آن را به وجود آورده است. زیرا ابتدا باید خشونت وجود داشته باشد که بعد واژه ی عدم خشونت ساخته شود. خشونت خود، مادرِ عدم خشونت است، و عدم خشونت پیوسته از پستان آن شیر می خورد. برای همین است که ایدآل “عدم خشونت” محقق نشده است و همواره بصورت موسمی و در حد حرف و اصطلاح باقی مانده است. زیرا این دو، امروزه تبدیل به دو واژه ی متضاد شده اند. و خاصیت تضاد این است که طرفین خود را وجود بخشد و زنده نگه دارد. در تضاد، طرف هر کدام را بگیری، ناخودآگاه طرف دیگر را هم قوی تر و ورزیده تر کرده ای. برای اینکه خشونت نباشد، طرف متضادش هم نباید باشد. و این نکته ای است که باید بدان توجه کرد. راهِ رفع خشونت از دل و جان بشر، آگاه شدن به خشونت است. باید قدرت مشاهده ی آن را در خودمان داشته باشیم. زیرا تنها آگاه شدن به آن، فهمیدن آن است که باعث متلاشی شدنش می شود و بشر از شرش خلاص می گردد. برای از بین بردن خشونت، لزومی به ایجادِ ضد آن نیست. لزومی به تراشیدن واژه ای به نام عدم خشونت و پر و بال دادن به آن نیست. این واژه سازی ها کاری از پیش نمی برَد، نبرده است و نخواهد برد. تنها فهم یک چیز است که باعث عبور از آن می شود. آن سالکی که بتواند “خشونت” را در وجودش “ببیند”، خشونت را در وجودش از بین برده است.
مسعود ریاعی