آن کس را که خدا فهم عطا کند، علم را نیز روزی اش کرده است. اما آنکه را علم روزی شود لزوما صاحب فهم نیست. علمِ خلق، علم خدا نیست. آن علمی عاریتی است، مشتی خواندنی و حفظ کردنی است، لکن فهم، دریافتی است که از آن توست. از درون تو می جوشد. در سلوک، فهم و علمی که از فهم حاصل می شود، کاربرد دارد. و جز آن وبال گردن است و حجاب اکبر. این بدان معناست که وقتی فهم نباشد، هر چه بیشتر بخوانی و بیشتر بدانی، بیشتر در تاریکی فرو خواهی رفت. فهم، با عمل، رابطه ای مستقیم دارد. و سلوک یک عمل است، نه حرف. در سیر فهیمانه، تو یاد می گیری که چگونه دانستنی هایت را رها کنی تا جا را برای آگاهی های زنده خالی کرده باشی. این نکته را تنها اهل عمل می فهمند. زیرا توضیحی جز عمل به آن وجود ندارد.
مسعود ریاعی