برخی تصور کرده اند که “صورت” از “معنا” به وجود می آید. یعنی اول، معناست و بعد صورت. اینطور به نظر نمی رسد. بلکه بالعکس، این “صورت” هایند که معانی را به وجود می آورند. برای همین است که خداوند ابتدا دست به خلق می زند تا شناخته گردد. “وَ خَلَقتُ الخَلقَ لِکَی اُعرَف”. وقتی صورت ها را رها کنی، معانی از بین می روند، و آنچه که باقی می ماند، “حقیقت ناب” است. در سلوک مرحله ای متعالی است که سالک باید هم صورت و هم معنا را رها کند. و اِلّا وصلی در کار نیست. وقتی برای “حقیقت”، معنایی بتراشی، بی گمان آن را از دست داده ای زیرا تو همواره با همان معانی که برایش قائلی، روبرو می شوی، نه با خودِحقیقت. باید بدانی که خداوند، نه معنا است، نه صورت. او خالق معنا و صورت است.
مسعود ریاعی