آنگاه که سالکی تمام وجودش در آب حیات فرو رود و باران از درون و بیرونش ببارد و بر سرش گُل بروید، این بدان معناست که هستی در یک عشقبازی شگرف او را ارضا کرده است. عشقبازی اصلی در وحدت با هستی است که محقق می شود. این عشقبازی های دنیوی، یک مدل ناقص، پر تنش و تاریک از آنند. و برای همین نقص شان است که مرتباً تکرار می طلبند. زیرا ارضایی حقیقی در کار نیست. رضایت حقیقی تنها با تسلیم به “کل” شکوفا می شود. همانگاه که خود را تسلیم وار به تمامی در اختیار جریان ناب هستی قرار دهی، و شجاعانه در یک نیستی مسحور کننده فرو روی. تولد دوم، بعد از چنین واقعه ای است که به ظهور می رسد.
مسعود ریاعی