☆ نظمی که بر جهان آفرینش حاکم است از نوع نظم های متعارفی که می شناسیم، نیست. نظم های که ما می شناسیم، همه ذهنی اند. اعتباری اند. غالباً چیدمان هایی اند که بر اساس فکر و احساس و ایده های مختلف به وجود آمده اند. به تعبیری تصنعی، و ساخته و پرداخته برداشت های خودمان اند. حال آنکه آن نظمِ عالمگیر، امری زنده، پویا و کاملاً طبیعی است و دقیقاً مطابق با فطرت هستی عمل می کند. نظم ها، طبقه بندی ها، و چیدمان های من درآوردی ما، در برابر آن نظم حقیقی، نوعی بی نظمی است. نظم محسوب نمی شود. برای همین است که با اتمام دوره اش، از بین می رود و اثری از آن باقی نمی ماند. یک سالک، سلوک می کند تا به آن نظم زنده، پویا و مستمر و جاودانه دست یابد. همان نظمی که تنها با هماهنگی با جریان هستی محقق می شود. چنین نظمی هم زنده کننده است و هم میراننده. چون موج می آید و همه چیز را در بر می گیرد. موجی که چرخشی است و هیچگاه از حرکت باز نمی ایستد. ای دوست، نظم از منظر خالق، با نظم از منظر مخلوق دو چیز یکسان نیست. و سالک، خواهان منظر خالق و اراده ی اوست.
مسعود ریاعی