کلمات بارانی</br></br> اکسیر آزادی و چگونگی رهایی از انواع اسارت تا آزادی حقیقیکلمات بارانی</br></br> اکسیر آزادی و چگونگی رهایی از انواع اسارت تا آزادی حقیقیکلمات بارانی</br></br> اکسیر آزادی و چگونگی رهایی از انواع اسارت تا آزادی حقیقیکلمات بارانی</br></br> اکسیر آزادی و چگونگی رهایی از انواع اسارت تا آزادی حقیقی
    • مقالات
    • نکات قرآنی
    • ترجمه صوتی و تصویری قرآن
    • نکات قرآنی صوتی
    • مقالات صوتی
    • مطالب گونه گون
    • تماس با ما
      تفسیر مهر تفسیری عاشقانه و حکیمانه در شرح معانی سوره ی رحمان
      آگوست 23, 2016
      چند تکه ابرسرمایه های روح در حل معضلات ذهنی
      آگوست 26, 2016

      کلمات بارانی</br></br> اکسیر آزادی و چگونگی رهایی از انواع اسارت تا آزادی حقیقی

      تماس بگیرید

      دانلود کامل کتاب

      دسته: کتب
      Share
      0
      توضیحات

      قسمتی از این کتاب صفحات 136-140:

      رها از تعبیر

      تعبیر؛ فضایِ عبور ساختن است. راهی توجیهی است برای شناخته کردنِ ناشناخته. ذهن دوست دارد بشناسد و عبور کند، پس تعبیر می‌کند. فضاسازی می‌کند. ناشناخته را در دسته‌بندی‌های ذهنی خود قرار داده و به زعم خود شناخته‌اش می‌گرداند. تعبیر برای ذهن، راه خروج از ندانستگی است. او همواره خواهان تعبیر است. با آن نشخوار می‌کند. مهم نیست که تعابیرش چقدر از واقعیت بدور باشند، او خودِ تعبیر را دوست دارد. و آن را خردورزی، هشیاری و فراست می‌پندارد!

      کسی زنگ می‌زند و با تو سخن می‌گوید. مکالمه که پایان می‌گیرد کار ذهن آغاز می‌شود و شروع به تعبیر می‌کند؛ آیا چیزی می‌خواست؟! منظورش چه بود؟!… می‌خواست تجسس کند اما… او دلتنگ است و خیال کرده… دام و دانه پهن کرده است نمیداند که… پشیمان است ولی… یک فریبکاری است باید هشیار باشم زیرا… می‌خواهد خیر برساند می‌دانستم بالاخره… قصد تحقیرم را دارد خوب شد که… در اندیشۀ جذب چیزی است در گذشته هم… نقشه کشیده است اما من… می‌خواهد از قبل چیزی را دفع کرده باشد باید به فلانی بگویم… توجه مرا می‌خواهد اگر خود را بگیرم… و… در حالیکه واقعیت هیچکدام از اینها نبوده و فقط دستش اشتباهی به شمارۀ تو خورده است! اما ذهن تو دست به تعابیر مختلف می‌زند و فضاهایی را برای تو تجسم می‌کند تا سؤالی را که خود طرح کرده پاسخ گوید. مهم این نیست که این پاسخها درست باشند یا غلط. خودِ تعبیر برای ذهن جالب است. نوعی غذاست برای جویدن. تعبیر، کار ذهن است. تو را به هر فضایی بخواهد می‌کشاند و نیروی تو را می‌گیرد. دست از تعبیر بردار. تعبیر با کشاندن تو به فضاهای خودساخته، اسیرت می‌سازد. تعبیر، محدود کننده است. تو را قالب‌بندی می‌کند. از آزادی و وسعت اندیشی می‌اندازد. زیرا برایت ذهنیت ساخته است. تو را به قفس خود کشانده و هر بلای بخواهد بر سرت می‌آورد. تعبیر نوعی قضاوتِ بی مایه است. بسیاری اسیر تعابیر خویش‌اند. تعبیرها، زندگی شان را به چنگ خویش گرفته و زندانی‌شان کرده است. تعبیر در معنای تأویلی خود، فقط از آنِ کسی است که صاحب إذن است. وصل است و این اجازه به او داده شده است. جز چنین مأذونی، تعبیر هر کس دیگر بی پایه و غیر قابل اعتماد است. به یوسف (ع) إذن تعبیر داده شده است. کلامِ او خود تعبیر است و تعبیر چیزی جدا از کلام او نیست. آنچه بگوید اتفاق می‌افتد. هستی از کلمۀ او پیروی می‌کند. نه آنکه او تعبیر را استنباط می‌کند. آنچه بگوید می‌شود. این یعنی “إذن”. در معنای تأویلی، روند معمولِ تفکر و استنباط وجود ندارد. حرکت بین معلوم و مجهول نیست. تقلایی برای پیدا کردن جواب نیست. آگاهی از جای دیگر سرازیر می‌شود و در کلمه تجلی می‌یابد. خودِ آن کلمه‌ای که مأذون می‌گوید تعبیر است و اتفاق می‌افتد. کلمۀ اوست که جهت می‌دهد و اتفاق را سبب می‌شود. داستان بر سرِ کشف نیست بر سرِ کلمه است که از دهان که شلیک شده است. کلمۀ یوسف خود تعبیر است و مأذون چنین کسی است. در معنای تأویلی که اشاره به اصل و حقیقت معنا دارد، استنباط و تقلای ذهنی کاره‌ای نیست. برای همین است که قرآن، تأویل را  ویژۀ خدا می‌داند زیرا از عمق آگاهی مطلق بر می‌آید و حتی اگر چنین کلمه‌ای از دهان مأذونی خارج شود او کاملا در اختیار است و از خود اراده‌ای ندارد. آنچه که هست ارادۀ خداست که از طریق او ظهور می‌یابد. جز این باشد تعبیری است که قابل اعتماد نیست. ابراهیم(ع) با تمام عظمت و بزرگی‌اش دست به تعبیری می‌زند که خداوند آنرا برایش اصلاح می‌کند. قرار نیست فرزند قربانی شود. این تعبیر آن رؤیا نیست. داستان بر سرِ “ذبح عظیم” است. بزرگترین تعلقی که برای نیل به آزادی باید رها شود. ماجرا این است و تا ذبح عظیم نباشد رهایی امکانپذیر نیست. این آخرین مرحله است و ابراهیم(ع) رها می‌شود. و رها شدن به این معناست که دیگر امتحانی در کار نیست. تو پذیرفته شدی. “إذهب الی ما شئت  فأنت منصور”. “اکنون هر جا خواستی برو، تو یاری شده‌ای”. و این مقام کسانی است که موت عظیم را حاصل کرده‌اند و ارادۀ خداوند به تمامی در آنها جاری است. وقتی چون ابراهیمی(ع) چنین است، تو چگونه و چرا در مورد هر ناشناخته‌ای دست به تعبیر می‌زنی. با چه مجوزی. دست از تعابیر ذهنی بردار و خود را اسیر آنان مساز. هر خبری و هر واقعه‌ای تعبیر خود را با خود می‌آورد. تو فقط بی تعبیر باش و هشیارانه مشاهده کن. اگر بی تعبیر باشی حقیقتِ آگاهی به سراغت می‌آید. برای تعبیر به سراغ کسی مرو. و ذهنیت نگیر. باز باش تا بهترین‌ها به سراغت بیایند. تو با تعبیر، راه‌های دیگر را بر خود می‌بندی. و خود را محصور می‌کنی. تعبیرهای خودساخته تو را کهنه و بیات می‌کند. افسرده می‌سازد. نیرویت را از کفت می‌رباید. تعبیر کار کسی است که إذن دارد و چون بی إذنی، از تعبیر رها باش. حتی خود را اسیر کتبِ تعبیرخواب مکن. آنها هیچکدام راهگشا نیستند. زیرا هر ماجرایی منحصر به فرد است. در زمان و مکان و شرایط خودش معنا می‌یابد. بستگی تام به شخص رؤیابین دارد. اینکه چه کسی است، چگونه است، و در چه مرحله ایست. نکات آن کتب و لو اعتبار اسنادی داشته باشند قابل تعمیم نیست. دخلی به تو ندارد. آنها ممکن است در زمان و شرایط خود، جوابی داشته‌اند اما برای ماجراها و شرایط دیگر از حَیّزِانتفاع افتاده‌اند. آنها را از گور تاریخ بیرون مکش و بر ماجراهای خود تطبیق مده. بسیاری این کار را کرده‌اند و از زندگی و تراوت افتاده‌اند. رها باش و مشاهده را بیاموز. هر زندگی یی ویژه است و ماجراهایش منحصر به فرد است. کل زندگیت یک رؤیاست. ماجراهایش را تعبیر نکن تا بیشتر از آن برخوردار شوی. تعبیر تو را محدود می‌کند و اینگونه است که از نامحدود باز می‌مانی. و آزادی‌ات گرفته می‌شود حال آنکه زندگی با آزادی، زیبا و شگفت آور است. از تعابیر خود را بتکان و رها کن. انسان با تعبیر،‌تر و تازه نیست. عقب مانده است. همیشه منتظر است تا تعبیرش محقق شود پس بسیاری از چیزهای دیگر را از دست می‌دهد. نقدش از کف می‌رود و عمرش زایل می‌شود. انسان با تعبیر، زندگی را نمی‌بیند، تعبیرش را می‌بیند. چنین انسانی با زندگی بیگانه است. زندگی را به تمامی و بدون تعبیر بپذیر. حتی بدنبال هدف تراشی برای آن مباش. خود زندگی هدف است. خدا در خودِ زندگی است. جای دیگر بدنبالش نباش. تو نزد اویی. همواره نزد او بوده‌ای. تعبیر مکن تا این آگاهی از عمق وجودت بجوشد. بسیاری از تعبیرها غیبت است. چونان خوردن گوشت برادر مرده است. بسیاری از تعبیرها تهمت است. “سبحانک هذا بهتان عظیم”[1]. بسیاری از تعبیرها شرک است “سبحان الله عما یصفون”[2].  بسیاری از تعبیرها کذب است “و ما صاحبکم بمجنون”[3]. بسیاری از تعبیرها مطلقا در جهل‌اند “ما لیس لکم به علم و تحسبونه هیّنا”[4]. بسیاری از تعبیرها گریبان گیر صاحبش است “انکم لتقولون قولا عظیما”[5]… از تعبیر رها باش. راه‌ها را بر خود مبند. تعبیر، آگاهی نمی‌آورد. آزادی نمی‌آورد. آبادی نمی‌آورد. آنچه که آگاهی، آزادی و آبادی می‌آورد بی تعبیری است. حضور است. پذیرش زندگی است بدون آنکه ذهنت برچسبی بر آن زده باشد. هشیاری اینگونه حاصل می‌شود.

       

      [1] نور- 16

      [2] مؤمنون- 91

      [3] تکویر- 22

      [4] نور- 15

      [5] اسراء- 40

      توضیحات تکمیلی
      تعداد صفحات

      ۱۶۷

      سال انتشار

      ۱۳۹۳

      محصولات مشابه

      • تفسیر خیر

        نگاهی باز و کاربردی به سوره حمد و چهارده سوره از قرآن عظیم

        تماس بگیرید
      • هفت عمق آگاهی

        سفری اعجاب انگیز از یک سلوک عارفانه و رفتن به عمق روح!

        تماس بگیرید
      • نکات قرآنی ۱

        تماس بگیرید
      2016@ All rights reserved for www.masoudriaei.com
        0

        $0.00

          ✕

          ورود

          گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟