“اَنُلزِمُکُمُوها وَ اَنتُم لَها کارِهُونَ”
(آیا ما باید شما را در حالیکه از آن اکراه دارید به آن وادار کنیم؟!)
– ای دوست، هدایت امری اجباری نیست. کسی را به زور نمیتوان دیندار کرد. این نکته را نوح پیامبر خوب فهمیده است. او موظف است پیامش را برساند و کشتیاش را بسازد، اما موظف نیست که حرفش را به زور به مردمان بقبولاند و یا آنها را به زور سوار کشتی کند. چنین کاری نه معقول است نه شدنی. مردمان اختیار دارند حرف او را بپذیرند یا نپذیرند. زیرا در پذیرش دین اجباری نیست. اصلاً کار دین با اجبار پیش نمیرود. دین، قلب پذیرا میخواهد. این جملهٔ نوح(ع)، این آیهٔ شریفه، خود تفسیر گویای دیگریست از برای آزادمنشانهترین آیات قرآن یعنی “لا اِکراهَ فِی الدّین”. این “اَنُلزِمُکُمُوها” فعلی از مادهٔ الزام است. به شکل و پیوند حروفش توجه کن! آن شکل و پیوندی غریب و فشرده و نامأنوس دارد. حتی قرائتش براحتی ممکن نیست. گویی آن را به زنجیر بستهاند. دین خدا اینگونه شکوفا نمیشود! نوح قرار نیست کسی را ملزم به پذیرش چیزی کند. اصلاً پذیرش زوری ارزشی ندارد. نور و رستگاری نمیآورد. بر فرض حتی اگر کسی چیزی را که قلباً نمیخواهد، به زور و اجبار و در ظاهر بپذیرد، تازه اول بدبختی و خسارت است زیرا در اینصورت به نفاق و دوگانگی دامن زده شده است. و نفاق و دوگانگی، یک بیماری خطرناک نفسانی است. بر ضد توحید است. وقتی کسی چیزی را در ظاهر بپذیرد اما در قلب انکارش کند این عین نفاق و دوگانگی است. ای دوست، اجبار و الزام، دین حقیقی را متجلی نمیکند، عشق و محبت نمیآفریند و نجات و رستگاری نمیآورد. با زور و اجبار و خشونت نمیتوان خدا را محبوب دلها کرد.
بر گرفته از مجموعه نکات قرآنی
مسعود ریاعی