⭐️ دجال آن را گویند که حرفهای خوب و دلنشین و نجاتبخش میزند اما عملکردش بد و مخرب و ویرانگر است. به ظاهر کلمهٔ حق میگوید اما ارادهٔ باطل از آن دارد. دجال پیش از آنکه یک شخص باشد یک فرهنگ و ایدئولوژی مخرب است. دوره به دوره بوده و باز هم خواهد بود. دجال را ضد مسیح دانستهاند. اما نه آن ضدی که آشکارا ضدیت کند. بلکه او خود را به جای مسیحِ نجاتبخش جا میزند. این یعنی از درون فرهنگ دینی میآید و لباس خیرخواهی و صَلاح بر تن دارد. حال آنکه او دروغگو و حُقّهباز است. مدام وعدهٔ سر خرمن میدهد. خرمنی که هیچکس آن را ندیده. نمیداند چه شکلی است. و به کجاست. با وجود این همیشه و در هر دورهای مشتی احمق و طماع، پیروان سینهچاکش میشوند و برای رسیدن به خرمنِ نادیده جنایتها و ویرانگریها براه میاندازند. دجال در هر دورهای آراسته به مظاهر دین و معرفت میآید. حرفهای دینی و الهی و ماورایی میزند. در روایاتی حتی برایش کرامات و خوارق عادات هم قائل شدهاند. زیرا باید خودش را بجای یک مسیح و به عنوان یک منجی جا بزند. و این ممکن نیست مگر آنکه به لباس تقدس در آید و ظاهرش را آسمانی جلوه دهد. تا اشخاص سطحی و متعصب و کم شعور باورش کنند و عملهٔ بیجیره و مواجب نیاتاش گردند. چیره شدن بر دجالها و فرهنگهای دجالیگری که در سراسر جهان از گذشته تا به امروز آن هم به انحاء مختلف وجود دارد، تنها با ارتقاء شعور مردمان ممکن است. هیچ راه دیگری جز ارتقاء شعور نیست. راه غلبه آگاه شدن و آگاه کردن است. چشمان مشاهدهگر و مراقبهگون خود را گشودن و روی پای خود ایستادن است. مقهور سخنان زیبا و متوهّمانه نشدن است. فریب وعدهها و آرمانپرستیهای فریبکارانه را نخوردن است. واقعی بودن و واقعی دیدن و با جریان حیات آگاهانه هماهنگ بودن است. دجال، مُبلِّغ زندگی نیست. زندگیساز نیست. زندگیگیر و زندگیسوز است. او برای آباد کردن نمیآید. قصدش تخریب و ویرانگری است. او در لباس بندگی و تواضع میآید اما میخواهد خدایی کند. همه چیز را اعم از مادی و معنوی به زیر سلطهٔ خود در آورد. ماجراهایش همه خونبار است. همه خسارت است. و رسالتش مردمان را به جان هم انداختن و فایق شدن. دجال نماد تفرقه و مرگ و تباهی است. کفری است در لباس ایمان. و این کفر بدترین و خسارتبارترین نوع کفر است.
مسعود ریاعی