☆ از آزادی نترس. از اربابان پیدا و ناپیدایی که ذهنت را تسخیر کرده اند، بترس. چه اگر آنها را ذهناً پذیرفته باشی -چه خوش ات بیاید چه خوش ات نیاید- باید همواره طبق ضوابط آنها زندگی کنی. چه هر خوب و بدی را آنهایند که تعیین می کنند. و این یعنی بردگی. زندگی بر اساس نظر دیگران. حال آن که زندگیِ تو، مال توست. مال آنها نیست. خدا به تو داده است نه به آنها. و منتظر است ببیند با زندگی ات چه می کنی. برده می مانی یا به آزادی سلام می کنی. پس از آزادی نترس. آزادی ترس ندارد. بها دارد. بهایش را با فردیت خود بپرداز. با پاکی و خلوص ات. بدان، هر که تو را از آزادی بترساند یا نادان به مفهوم مقدس آزادی است و یا از عمّال اربابان مخوف و سلطه گر است. پس همچون سالکی فرهیخته همواره به “لا اله الا الله” تمسک کن. “لا اله الا الله” عمل دارد و حرف صِرف نیست. عمل “لا اله الا الله” یعنی همه ی اربابان دزد زندگی را از ذهنت بیرون کن و خودت را از زیر سلطه شان بدَر آور. زندگی نیاز به نظریه پردازی آنها ندارد. زندگی یک جریان اسراری است که تنها با جاری شدن خود تو، دریافت می شود. تسلیم وار با جریان حیات جاری شو و خالصانه زندگی کن. طوری زندگی کن که در آخر کار بگویی؛ خودم زندگی کردم. خودِ خودم.
مسعود ریاعی