☆ تسلیم خدا بودن به معنای تسلیم ذهن و باورهای ذهنی بودن نیست. خداوند هیچگاه در هیچ کجا نفرموده که تسلیم ذهنت باش. بسیاری تسلیم باورهای ذهنی خود، تسلیم احساسات و عواطف خود هستند و می پندارند که تسلیم خدایند. نه! این تسلیمی نیست که کتب وحیانی از آن سخن گفته اند. تسلیم خدا بودن زمانی میسر می شود که تو از ذهن خود و خواسته هایش عبور کرده باشی. به عبارتی بی خواهش و بی آرزو شده باشی. خالی شده باشی. و سبکبار با جریان حیات در هماهنگی به سر بری. باورهای ذهنی ما سراسر برداشت های ماست. مشتی القاءات این و آن است. تلنباری از شرطی شدگی هاست. سالک قرار نیست که تسلیم اینها باشد. او قرار است تسلیم خدا باشد. خدایی لایتناهی که هر روز در کاری است. سالکِ تسلیم در هر کاری که وارد شود کارش را بی عیب و نقص انجام می دهد و خود را اسیر نتایج و منافع نمی کند. آنها میخواهند بیایند میخواهند نیایند. سالکِ تسلیم در هر زمان چشمان مشاهده گرش را باز می کند و به تمامی زندگی می کند. تسلیم بودن او به خدا، زندگی کردن خدایی اش است. او همچون خدایش صبور است. بخشنده و مهربان است. خیرخواه است. راستگو و درستکار است. زیرا تسلیم هر کس که باشی نشانه های او را خواهی داشت. سالک با تسلیم بودن بدنبال پاداش نیست زیرا خود تسلیم پاداش است. خود تسلیم برایش کارساز است. خود تسلیم برایش بهشت است. تسلیم خدا بودن، یعنی برده ی هیچ چیز و هیچ کس نبودن. تسلیم با “یگانگی” قرین است. تسلیم خدا بودن، تسلیم “برای” این چیز یا آن چیز معنا نمی دهد. اصلاً “برای” ندارد. در این تسلیم نفسی نیست که آرزوپروری کند. اصلاً چیزی کم نیست که بخواهد آن را طلب کند. در این تسلیم تمام آنچه که باید باشد، یکجا هست. این تسلیم عین بی نیازی است. زیرا تسلیم خدا بودن، با خدا بودن است. آیا کسی که با خداست چیزی کم دارد؟! نه! هر چیزی به موقع در خدمت اوست.
مسعود ریاعی